براي هرانسان خداجويي ممكن است اين سوال به ذهن خطور نمايد كه براستي دلائل شهادت آن حضرت بدست مامون خفاش صفت چه بوده است:
در «عيون أخبار الرِّضا» عليه السّلام از تميم قُرَشي، از پدرش از احمد بن علي انصاري روايت است كه گفت:
من از أبُو الصَّلْت هَرَوي پرسيدم و گفتم:
چگونه مأمون با وجود اكرامش و محبّتش به امام رضا عليه السّلام طيب نفس پيدا كرد تا امام رضا را بكشد، و با وجود آنكه او را وليعهد خود بعد از خود قرار داده بود؟!
ابو الصّلت گفت: مأمون آن حضرت را اكرام و محبّت مينمود چون به فضل او اعتراف داشت، و ولايتعهد را پس از خود براي او نهاد تا به مردم نشان دهد كه:
او طالب دنياست، و منزلت او را در نفوس مردم ساقط كند. و چون در اين تدبير نتيجهاي نگرفت، و از امام رضا براي مردم ميلي به سوي دنيا ظاهر نشد، بلكه اين امر موجب زيادتي فضل حضرت نزد مردم و برتري محل و موقعيّت او در نفوسشان گرديد، متكلّمين از علماء و دانشمندان را از شهرها جلب كرد به طمع آنكه يكي از ايشان بالأخره حجَّت و برهان حضرت را در بحث ميشكند، و منزلت و مكانت او در نزد علماء ساقط ميگردد، و به واسطه علماء موقعيّت امام نيز در نزد عامّه ساقط ميشود.
در تمام اين مباحثات و مجادلات هيچ خصم علمي و طرف مقابل صاحب دانشي و فنّي از يهود و نصاري و مجوس و صابئين و بَرَاهَمَه و مُلْحدين و دَهْرِيّين، و نه خصمي از فرق مسلمين مخالفين با او بحث نكرد مگر آنكه حضرت حَجَّت او راقطع نمود، و با برهان و دليل او را ملزم مينمود و مردم ميگفتند:
وَ اللهِ إنَّهُ أوْلَي بِالْخِلَافَةِ مِنَ الْمَأمُون.
«سوگند به خداوند كه او براي خلافت از مأمون سزاوارتر ميباشد.»
جاسوسان و متصدّيانِ گزارش اخبار، اين خبرها را براي مأمون ميبردند، و بدين جهت غيظش زيادتر ميشد، و حَسَدش شدت مييافت
. وَ كَانَ الرِّضَا عليه السّلام لَا يُحَابِي الْمَأمُونَ مِنْ حَقٍّ وَ كَانَ يُجِيبُهُ بِمَا يَكْرَهُ فِي أكْثَرِ أحْوَالِهِ فَيَغِيظُهُ ذَلِكَ، وَ يَحْقِدُهُ عَلَيْهِ، وَ لَا يُظْهِرُهُ لَهُ.
«و عادت امام رضا عليه السّلام اين بود كه از بيان حقّ در برابر مأمون باك نداشت، و در بسياري از حالات مأمون، به او جوابهائي ميداد كه براي وي ناپسند ميآمد. اينها موجب غيظ و خشم مأمون ميشد، و در دل حِقد و كينه ميبست، وليكن بر امام رضا ظاهر نميكرد.
فَلَمَّا أعْيَتْهُ الْحِيلَةُ فِي أمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسُّمِّ.
(بحراني،1411ق،ج2ص239،مجلسي 1403 ق ،ج 49، ص 290و بحرانى اصفهانى 1413ق ،ج22، ص :486)
چون تدبير و حيله در امر امام رضا براي مأمون ايجاد خستگي و سختي نمود، با مرگ پنهاني و غِيلَةً او را با خورانيدن سمّ بكشت».
(حسيني تهراني ،ج16، ص: 313)
دليل ديگر بر احتجاج (دليل آوردن) مرد صوفي با مأمون و تصميم مأمون ملعون به قتل امام رضا عليه السّلام است؛كه علامه مجلسي (ره) در «بحارالانوار» در باب اسباب شهادت امام رضا صلوات الله عليه به نقل از«علل الشَّرايع» و «عيون أخبار الرِّضا»، از مكتّب، و ورَّاق، و هَمْداني جميعاً از علي از پدرش از محمد بن سنان روايت مينمايد كه او گفت:
من در محضر مولايم امام رضا عليه السّلام در خراسان بودم، و عادت مأمون اين بود كه روزهاي دوشنبه و پنجشنبه براي مراجعات مردم مينشست، و امام رضا عليه السّلام را در سمت راست خود مينشانيد.
روزي به مأمون خبر دادند كه:
مردي از صوفيان دزدي كرده است. امر كرد تا وي را احضار نمايند. چون به وي نگاه كرد، ديد مردي است ژوليده درهم رفته و شكسته، و در پيشانيش ميان دو چشمش آثار سجود است.
مأمون گفت: بد است كه اين آثار جميله در كسي باشد كه اين فعل قبيح از او سر زده باشد، آيا تو را به دزدي نسبت دادهاند، با اين آثار نيكوئي كه من در ظاهرت مينگرم؟!
مرد صوفي گفت: من دزدي را از روي اضطرار انجام دادم نه از روي اختيار، هنگامي كه تو مرا از حقّي كه خداوند برايم از خُمْس و فَيْء معيّن كرده است محروم نمودهاي؟!
مأمون گفت: تو چه حقّي در خمس و فيْء داري؟!
صوفي گفت: خداوند عزّ و جلّ خمس را به شش قسمت نموده است و گفته است:
وَ اعْلَمُوا أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَ مَا أنْزَلْنَا عَلَي عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ. (انفال :41 )
«و بدانيد: هر گونه غنيمتي را كه به دست آوريد، خمس آن براي خدا، و براي رسول خدا، و براي صاحبان قرابت با رسول خدا، و يتيمان، و مسكينان، و در راه واماندگان ميباشد اگر شما اين طور هستيد كه ايمان به خدا آوردهايد و به آنچه كه ما در روز فرقان (فرق ميان حق و باطل) در روزي كه دو گروه با هم تلاقي كردند (غزوه بدر) نازل كرديم ايمان آوردهايد!»
و فيْء را بر شش قسمت نموده است، و خداي عزّ و جلّ گفته است:
وَ مَا أفَاءَ اللهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاغْنِيَاءِ مِنْكُمْ. (حشر:59):
«و آن بهره و نصيبي را كه خداوند از اهل بلاد و قريهها به پيامبرش ميدهد اختصاص به خدا و به رسول خدا و به اهل قرابت با رسول خدا و يتيمان و مسكينان و در راه واماندگان دارد، براي آنكه در ميان بي نيازان از شما دست به دست نگردد.»
صوفي گفت: به علت آنكه تو مرا منع كردي در حالي كه من ابن السَّبيل ميباشم، در راه واماندهام، و مسكين هستم، چيزي ندارم و از حَمَله قرآن كريم هستم! "
مراد از يتيمان و مسكينان و در راه واماندگان در آيه خمس و در آيه فيء يتيمان و مسكنيان و در راه واماندگان از آل رسول الله ميباشند به قرينه الف و لام چرا كه در أمثال اين مواضع عوض از مضاف اليه ميآيد. و مثل اينكه گفته باشد:
للّه و لرسوله و لذي قرباه و يتاماهم و مساكينهم و ابن سبيلهم .فعليهذا حقّي در خسم و فيء براي عامّه مسلمانان نيست. و آنچه را كه اين مرد صوفي ذكر كرده است بنابر مذهب فقهاء عامّه ميباشد چون ميگويند: براي فقراء مسلمين و أيتام مسلمين و أبناءسبيل مسلمين است نه خصوص آن افراد از آل رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم."
مأمون به او گفت: من چگونه به واسطه اين افسانه سرائيها و أساطير تو، حَدِّي از حدود خدا و حكمي از احكام او را تعطيل كنم درباره دزدي كه سرقت نموده است؟!
صوفي گفت: اوَّل ابتداء به خودت كن، و آن را تطهير نما، سپس غير خودت را تطهير كن! اوَّلًا حدِّ خدا را بر خودت جاري نما پس از آن بر غير خودت!
مأمون رو كرد به حضرت امام رضا عليه السّلام و گفت: چه ميگويد؟!
حضرت فرمود: او ميگويد: تو دزدي كردهاي تا او دزدي كرده است!
مأمون به شدَّت خشمگين شد و به صوفي گفت: سوگند به خدا دستت را ميبرم!
صوفي گفت: چگونه دستم را ميبري با وجودي كه تو غلام من هستي
مأمون گفت: اي واي بر تو! من از كجا غلام تو شدهام؟!
صوفي گفت: به سبب آنكه مادرت را از اموال مسلمين خريداري كردهاند. بنابراين تو غلام جميع مسلمين ميباشي چه در مشرق و چه در مغرب، تا اينكه تو را آزاد نمايند، و من تو را آزاد نكردهام!
از اين گذشته تو جميع خمس را بلعيدهاي، و به آل رسول حقّشان را ندادهاي، و به من و نظيران من حقّمان را أدا ننمودهاي!
و أيضاً از اين گذشته مرد خبيث را قدرت نيست كه بتواند همانند خودش خبيثي را تطهير كند.
حتماً بايد تطهير به دست شخص طاهري تحقّق پذيرد. و كسي كه بر او حدّ لازم آمده باشد نميتواند حدّ بر غير جاري كند مگر آنكه اوَّلًا ابتداء به خود نمايد. آيا نشنيدهاي كه خداوند عزّ و جلّ ميگويد:
أَ تَأمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أنْفُسَكُمْ وَ أنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أفَلَا تَعْقِلُونَ.(بقره : 44)
«آيا شما مردم را امر به نيكي ميكنيد و خودتان را فراموش ميكنيد، با وجودي كه كتاب آسماني را تلاوت مينمائيد؟! پس چرا عقل را به كار نميبنديد؟»
مأمون رو كرد به حضرت امام رضا عليه السّلام و گفت: نظريّه شما درباره وي چيست؟!
امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند جلّ جلاله به محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم ميفرمايد:
فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة. (انعام :149) :
«بگو: اختصاص به خدا دارد حجّت و دليلي كه ميرسد و در جاي خود مينشيند.»
و آن عبارت است از حجّتي كه به جاهل ميرسد. بنابراين جاهل با جهلش آن را ميفهمد همان طور كه عالم با علمش ميفهمد. و دنيا و آخرت با حجّت قيام دارند. و اين مرد صوفي با برهان و دليل، حجّت آورده است.
مأمون امر كرد تا صوفي را رها كردند، و خودش از مردم كناره گرفت، و به امر امام رضا عليه السّلام مشغول شد تا وي را سمّ داده به شهادت رسانيد. و او فَضْل بن سَهْل و جماعتي ديگر از شيعيان را نيز كشته بود:
صدوق رضي الله عنه گويد: اين حديث به طوري كه من حكايت كردهام روايت گرديده است، و من عهده دار صحَّتش نميباشم.
(عيون أخبار الرّضا» ج 2 ص 237 و ص 238 و «علل الشرايع» ج 1 ص 228 و «بحار الانوار» طبع حروفى ج 49، ص 288 تا ص 290).
نويسنده: غلامرضاساجدي راد/ پژوهشگرحوزه
يكي ازنكات مهم زندگاني امام رضا عليه آلاف التحيه والثناء مسأله ولايتعهدي آنحضرت است كه شهيد مطهري دراين رابطه مي فرمايند:
در اخبار و روايات ما- يعني در نقلهاي تاريخي كه از طريق علماي شيعه رسيده است - نه رواياتي كه بگوييم از ائمه نقل شده است- مثل آنچه كه شيخ مفيد در كتاب ارشاد نقل كرده و آنچه- از او بيشتر- شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا نقل كرده است، مخصوصاً در عيون اخبار الرضا نكات بسيار زيادي از مسأله ولايتعهد حضرت رضا هست، و من قبل از اين كه به اين تاريخهاي شيعي استناد كرده باشم، در درجه اول كتابي از مدارك اهل تسنن را مدرك قرار ميدهم و آن، كتاب مقاتل الطالبيّين ابوالفرج اصفهاني است.
ابوالفرج اصفهاني از اكابر مورخين دوره اسلام است. او اصلًا اموي و از نسل بني اميه است، و اين از مسلّمات ميباشد. در عصر آل بويه ميزيسته است و چون ساكن اصفهان بوده به نام «ابوالفرج اصفهاني» معروف شده است.
اين مرد، شيعه نيست كه بگوييم كتابش را روي احساسات شيعي نوشته است، مسلّم سنّي است؛ و ديگر اينكه يك آدم خيلي باتقوايي هم نبوده كه بگوييم روي جنبههاي تقوايي خودش مثلًا تحت تأثير [حقيقت ماجرا] قرار گرفته است. او صاحب كتاب الاغاني است. «اغاني» جمع «اغنيّه» است و اغنيه يعني آوازها. تاريخچه موسيقي را در دنياي اسلام- و به تناسب تاريخچه موسيقي، تاريخچههاي خيلي زياد ديگري را- در اين كتاب كه ظاهراً هجده جلد بزرگ است بيان كرده است.
ميگويند صاحب بن عُبّاد- كه معاصر اوست- هرجا ميخواست برود، يك يا چند بار كتاب با خودش ميبرد، وقتي كتاب ابوالفرج به دستش رسيد گفت: «من ديگر از كتابخانه بينيازم».
اين كتاب آنقدر جامع و پرمطلب است كه با اينكه نويسندهاش ابوالفرج و موضوعش تاريخچه موسيقي و موسيقيدانهاست افرادي از محدثين شيعه از قبيل مرحوم مجلسي و مرحوم حاج شيخ عباس قمّي مرتب از كتاب اغاني ابوالفرج نقل ميكنند.
گفتيم ابوالفرج كتابي دارد كه از كتب معتبره تاريخ اسلام شمرده شده به نام «مقاتل الطالبيّين» تاريخ كشته شدنهاي بني ابي طالب (اولاد ابي طالب).
او در اين كتاب، تاريخچه قيامهاي علويين و شهادتها و كشته شدنهاي اولاد ابي طالب اعم از علويين و غيرعلويين را- كه البته بيشترشان علويين هستند- جمع آوري كرده است كه اين كتاب اكنون دردست است. در اين كتاب حدود ده صفحه را اختصاص داده به حضرت رضا، و جريان ولايتعهدي حضرت رضا را نقل كرده، كه وقتي ما اين كتاب را مطالعه ميكنيم ميبينيم با تاريخچههايي كه علماي شيعه به عنوان «تاريخچه» نقل كردهاند خيلي وفق ميدهد؛ مخصوصاً آنچه كه در مقاتل الطالبيّين آمده با آنچه كه در ارشاد مفيد آمده- ايندو را با هم تطبيق كرديم- خيلي به هم نزديك است، مثل اين است كه يك كتاب باشند، چون گويا سندهاي تاريخي هر دو به منابع واحدي ميرسيده است. بنابراين مدرك ما در اين مسأله تنها سخن علماي شيعه نيست.
حال برويم سراغ انگيزههاي مأمون، ببينيم مأمون را چه چيز وادار كرد كه اين موضوع [را مطرح كند؟]
آيا مأمون واقعاً به اين فكر افتاده بود كه كار را به حضرت رضا واگذار كند كه اگر خودش مرد يا كشته شد خلافت به خاندان علوي و به حضرت رضا منتقل شود؟
اگر چنين اعتقادي داشت آيا اين اعتقادش تا نهايت امر باقي ماند؟
در اين صورت بايد قبول نكنيم كه مأمون حضرت رضا را مسموم كرده، بايد حرف كساني را قبول كنيم كه ميگويند حضرت رضا به اجل طبيعي از دنيا رفتند. از نظر علماي شيعه اين فكر كه مأمون از اول حسن نيت داشت و تا آخر هم بر حسن نيت خود باقي بود مورد قبول نيست. بسياري از فرنگيها چنين اعتقادي دارند، معتقدند كه مأمون واقعاً شيعه بود، واقعاً معتقد و علاقهمند به آل علي بود.
مأمون عالمترين خلفا و بلكه شايد عالمترين سلاطين جهان است. در ميان سلاطين جهان شايد عالمتر، دانشمندتر و دانش دوستتر از مأمون نتوان پيدا كرد. و در اينكه در مأمون تمايل روحي و فكري هم به تشيع بوده باز بحثي نيست، چون مأمون نه تنها در جلساتي كه حضرت رضا شركت ميكردند و شيعيان حضور داشتند دم از تشيع ميزده است، در جلساتي كه اهل تسنن حضور داشتهاند نيز چنين بوده است.
«ابن عبد البِر» كه يكي از علماي معروف اهل تسنن است اين داستاني را كه در كتب شيعه هست، در آن كتاب معروفش نقل كرده است كه:
روزي مأمون چهل نفر از اكابر علماي اهل تسنن در بغداد را احضار ميكند كه صبح زود بياييد نزد من. صبح زود ميآيد از آنها پذيرايي ميكند، و ميگويد من ميخواهم با شما در مسأله خلافت بحث كنم. مقداري از اين مباحثه را آقاي [محمدتقي] شريعتي در كتاب خلافت و ولايت نقل كردهاند. قطعاً كمتر عالمي از علماي دين را من ديدهام كه به خوبي مأمون در مسأله خلافت استدلال كرده باشد؛ با تمام اينها در مسأله خلافت اميرالمؤمنين مباحثه كرد و همه را مغلوب نمود.
در روايات شيعه هم آمده است، و مرحوم آقا شيخ عباس قمي نيز در كتاب منتهي الآمال نقل ميكند كه:
شخصي از مأمون پرسيد كه تو تشيع را از چه كسي آموختي؟
گفت: از پدرم هارون.
ميخواست بگويد پدرم هارون هم تمايل شيعي داشت. بعد داستان مفصلي را نقل ميكند، ميگويد پدرم تمايل شيعي داشت، به موسي بن جعفر چنين ارادت داشت، چنين علاقهمند بود، چنين وچنان بود، ولي در عين حال با موسي بن جعفر به بدترين شكل عمل ميكرد. من يك وقت به پدرم گفتم تو كه چنين اعتقادي درباره اين آدم داري پس چرا با او اينجور رفتار ميكني؟ گفت: الْمُلْكُ عَقيمٌ (مثلي است در عرب) يعني مُلك فرزند نميشناسد تا چه رسد به چيز ديگر. گفت:
پسرك من! اگر تو كه فرزند من هستي با من بر سر خلافت به منازعه برخيزي، آن چيزي را كه چشمانت در او هست از روي تنت برميدارم، يعني سرت را از تنت جدا ميكنم.
پس در اينكه در مأمون تمايل شيعي بوده شكي نيست، منتها به او ميگويند «شيعه امام كُش».
مگر مردم كوفه تمايل شيعي نداشتند و امام حسين را كشتند؟!
و در اين كه مأمون مرد عالم و علم دوستي بوده نيز شكي نيست و اين سبب شده كه بسياري از فرنگيها معتقد بشوند كه مأمون روي عقيده و خلوص نيت، ولايتعهد را به حضرت رضا تسليم كرد و حوادث روزگار مانع شد، زيرا حضرت رضا به اجل طبيعي از دنيا رفت و موضوع منتفي شد. ولي اين مطلب البته از نظر علماي شيعه درست نيست، قرائن هم برخلاف آن است. اگر مطلب تا اين مقدار صميمي و جدي ميبود عكس العمل حضرت رضا در مسأله قبول ولايتعهد به اين شكل نبود كه بود. ما ميبينيم حضرت رضا قضيه را به شكلي كه جدي باشد تلقي نكردهاند.
(مطهري،1387ج18صص119-117)
نويسنده: غلامرضاساجدي راد / پژوهشگرحوزه
شفاعت روز قيامت
عن الرضا عليهالسلام أنه قال له رجل من أهل خراسان:
يا ابن رسول الله رأيت رسول الله صلي الله عليه و آله في المنام كأنه يقول لي:
كيف أنتم اذا دفن في أرضكم بعضي فاستخفظتم و ديعتي و غيب في ثراكم نجمي؟
فقال له الرضا عليهالسلام:
«أنا المدفون في أرضكم،و أنا بضعة من نبيكم، و أنا الوديعة و النجم، ألا فمن زارني و هو يعرف ما أوجب الله تبارك و تعالي من حقي و طاعتي، فأنا و آبائي شفعاؤه يوم القيامة، و من كنا شفعاءه يوم القيامة نجا و لو كان عليه مثل وزر الثقلين الجن و الأنس.»
مردي خراساني به امام رضا عليهالسلام عرض نمود:
اي فرزند رسول خدا، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود:
«چگونه است حال شما آن هنگام كه فردي از (خاندان) من در سرزمين شما دفن گردد و شما به حفظ اين امانت من اهتمام نماييد و ستارهي من در خاك شما پنهان گردد؟»
امام رضا عليهالسلام فرمود:
«من هستم كه در سرزمين شما دفن ميگردم؛ من پارهي تن پيامبر شما هستم؛ و منم آن امانت و ستاره، آگاه باشيد كسي كه مرا زيارت كند، در حالي كه بداند كه خداي تبارك و تعالي (اداي) حق و پيروي مرا واجب ساخته است، من و پدرانم روز قيامت شفيعان او خواهيم بود، و كسي كه ما روز قيامت شفيع او باشيم (از آتش دوزخ) رهايي مييابد، هر چند بار گناهان جن و انس بر او باشد.»
حضرت رضا عليه السلام در سال 183 هجري قمري عهدهدار امامت شد و مدّت امامتش بيست سال بهطول انجاميد. دوران امامت پيشواي هشتم از نظر سياسي و فرهنگي از اهميّت و حساسيّت خاصي برخوردار بود. روند تحولات سياسي و فرهنگي جامعه اسلامي در اين مقطع بگونهاي بود كه افكار عمومي را بيش از پيش متوجه مكتب اهل بيت عليهم السلام ميكرد.
هارون، خليفه مقتدر عباسي ميپنداشت پس از به شهادت رساندن موسي بن جعفر عليه السلام اوضاع سياسي بر وفق مراد او پيش خواهد رفت و باقي مانده مخالفان حكومت از سرگذشت امام كاظم عليه السلام عبرت گرفته تسليم خواهند شد، ولي برخلاف پندار وي، كشور اسلامي در سالهاي آخر زمامداري هارون دستخوش ناآراميها و شورشها گرديد و از هر جا صداي مخالفت و اعتراض برخاست؛ از حجاز و عراق گرفته تا ماوراءالنهر، سمرقند، خراسان، سيستان، آذربايجان و شام؛ همه جا از گسترش جوّ ناامني و بيثباتي سياسي در جامعه و آبستن آن براي تحولات جديد خبر ميداد.
نارضايتي و كشمكش حتي به درون دربار راه يافت. برخورد خصمانه و دور از انتظار هارون با برمكيان و كشتن و به زندان افكندن سران آنان، زنگ خطر را براي همه چاكران به صدا درآورد و دلسردي و نفرت آنان را نسبت به هارون بيشتر كرد. بگونهاي كه خليفه احساس ميكرد همه اطرافيان انتظار مرگ او را ميكشند.
سياست درهاي باز عباسيان بويژه مأمون در زمينه مسائل فرهنگي، دانشمندان و صاحبنظران را از نقاط مختلف جهان راهي مركز خلافت اسلامي كرد و موجب بروز شبههها و ابهامهاي زيادي در اعتقادات مسلمانان گشت. بحثهاي كلامي از سوي جريانهاي گوناگون فكري به سرعت رو به رشد و توسعه نهاد و در هر زمينه نظري پديد آمد.
موضوع امامت در كنار بحث توحيد و عدل از مباحث جنجالبرانگيز محافل علمي آن عصر بود. محدوديّتهايي كه عباسيان براي شيعيان و نيز پيشوايان آنان ايجاد كرده بودند، دسترسي ايشان را به امامان عليهم السلام براي فراگيري اعتقادات صحيح، با مشكلاتي مواجه كرده بود.
علاوه بر اين، اختلافات و كشمكشهاي جديد بر سر مسأله امامت، از سوي برخي شيعيان و ياران موسي بن جعفر عليه السلام برآشفتگي اوضاع فرهنگي جامعه اسلامي ميافزود.
پس از شهادت امام كاظم عليه السلام ميان شيعيان در مسأله امامت دو نظر پيدا شد:
بيشتر شيعيان به امام رضا عليه السلام روي آورده و به امامتش گردن نهادند؛ ولي تعداد اندكي در امامت موسي بن جعفر عليه السلام توقف كرده، آن حضرت را در سلسله امامت، آخرين فرد پنداشتند. اين افراد «واقفيّه» و «ممطوره» نام گرفتند.
مورخان، عامل اصلي پيدايش واقفيّه را مال دوستي و دنياپرستي سران اين فرقه انحرافي دانسته و نوشتهاند:
امام كاظم عليه السلام تعدادي از ياران خود را مأمور جمعآوري اموال و وجوه شرعي كرده بود. با طولاني شدن مدت زنداني آن حضرت اموال زيادي نزد اينان گرد آمد. هنگامي كه آن بزرگوار به شهادت رسيد امام رضا عليه السلام از آنان خواست اموالي را كه نزد خود دارند به وي تحويل دهند.
بعضي از وكلا براي تصاحب اموال گرد آمده، دين خود را به دنيا فروختند و در پاسخ به خواسته امام زمانشان، منكر رحلت امام كاظم شدند. چهرههاي برجسته جريان انحرافي واقفيّه عبارتند از: زياد بن مروان قندي، علي بن ابي حمزه بطائني، عثمان بن عيسي رواسي و احمد بن ابي بِشْر سرّاج.
افكار انحرافي بنيانگذاران مكتب وقف كه برخي از آنان از چهرههاي سرشناس و نزديك به امامان عليهم السلام بودند، پيامدهاي ناگواري در جامعه شيعي بر جاي گذاشت كه كمترين آن، تضعيف جايگاه امامت، ايجاد اختلاف ميان مسلمانان و مشغول ساختن افكار عمومي به مسائل انحرافي و غفلت از نيرنگ هاو توطئههاي اساسي دشمن و مشغول ساختن بخشي از وقت پيشواي هشتم جهت پاسخگويي به شبهات واقفيّه و برملا كردن چهرههاي شيطاني آنان بود. از اين رو، امامان عليهم السلام از اين جريان به فتنه تعبير كردهاند.
نويسنده: غلامرضاساجدي راد / پژوهشگر حوزه
هشتمين پيشواي شيعيان در يازدهم ذيقعده، سال 148 هجري در مدينه متولد شد. امام صادق عليه السلام پيش از ولادت نواده خويش، بارها از وي بهعنوان عالم آل محمّد صلي الله عليه و آله ياد كرده آرزوي درك وجود او را مينمود.
نام وي علي، كنيهاش ابوالحسن و مشهورترين لقبهايش رضا است كه از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله و موسي بن جعفر عليه السلام به وي داده شده و بيانگر آن است كه آن حضرت در آسمان، مرضيّ خدا و در زمين، پسنديده رسول خدا صلي الله عليه و آله و امامان پس از آن حضرت است.
مادر حضرت رضا عليه السلام نجمه نام داشت كه امّالبنين، تُكتَم و خيزران نيز خوانده ميشد. وي همراه بردگان از آفريقا به مدينه آورده و توسط موسي بن جعفر از برده فروش خريده شد و بدين وسيله به بيت امامت راه يافت و افتخار همسري پيشواي هفتم را پيدا كرد.
پيشواي هشتم به زيور اخلاق فردي و اجتماعي آراسته بود و در معاشرت با افراد مختلف با رفتار و برخوردهاي سازنده خويش، درسهاي آموزندهاي به همگان ميداد.
وي به همه انسانها اعم از آزاد و برده، سفيد و سياه، ارج مينهاد، با سياهان بر يك سفره مينشست، با خدمتكاران انس داشت و در مواقع لازم با تذكرات لازم، ياران خويش را از فرو افتادن در دام فساد و انحراف بازميداشت و در صورت بيتوجهي و اصرار بر خلاف، آنان را طرد ميكرد تا كارهاي خلاف ايشان به حساب آن حضرت گذاشته نشود به عنوان نمونه ميتوان تذكرات، انتقادات و موضعگيريهاي امام را در برابر برادرش زيد و برادرزادهاش محمد بن جعفر نام برد.
امام رضا عليه السلام به همان اندازه كه نسبت به مستضعفان و زيردستان مهربان و متواضع بود در رويارويي با مستكبران و طاغوتهاي زمان خود بياعتنايي ميكرد.
برخورد تحقيرآميز آن حضرت با فضل بن سهل وزير مأمون شاهد گوياي اين سيره امام عليه السلام است:
فضل به حضور امام رسيد، مدتي بر سر پا ايستاد و حضرت به وي اعتنايي نكرد تا آن كه سر بلند كرد و فرمود: چه كار داري؟ گفت: سرور من! اين نامهاي است كه مأمون براي من نوشته است و شما كه وليعهد هستيد شايسته است كه همسان با عطاياي خليفه مرا مشمول بخششهاي خويش سازيد.
امام دستور داد نامه را بخواند.
فضل همچنان كه ايستاده بود نامه را خواند.
حضرت فرمود: اگر تقوا پيشه كني همانند آنچه در اين نامه آمده ما نيز به تو ميدهيم.
حدود دو سوّم از عمر امام رضا عليه السلام پيش از امامت آن حضرت سپري شد. متأسفانه از فعّاليّتهاي آن بزرگوار در اين مقطع جز چند رويداد چيزي در دسترس نيست.
در يك نگاه، مقطع 35 ساله ياد شده دوران رنج و محنت آن حضرت بود؛ زيرا از يك سو به چشم خود ميديد كه آل علي عليه السلام و پيروان ائمه عليهم السلام به جرم اعتقاد به امامت پدر بزرگوارش گروه گروه گرفتار چنگال ستم حكمرانان عباسي شده و به دست آنان شهيد ميشوند. از سوي ديگر بسياري از شيعيان بر اثر دسترسي نداشتن به امام زمانشان و تبليغات سوء جيره خواران دستگاه خلافت، در مسأله امامت دچار شك شدهاند.
جريان دستگيري و گرفتاريهاي پي در پي پدر بزرگوارش و در نهايت شهادت مظلومانه آن حضرت بيش از پيش فرزند موسي بن جعفر عليه السلام را آزردهخاطر ساخت و خشم و نفرت او را نسبت به مسببان اين جنايت بزرگ برانگيخت.
نويسنده: غلامرضاساجدي راد / پژوهشگر حوزه
(( سردار حسين سلامي جانشين فرمانده كل سپاه ))
جانشين فرمانده كل سپاه با بيان اينكه رزمايش "حاميان ولايت" اولين واكنش لبيكگونه سپاه به فرمايشات و تدابير اخير مقام معظم رهبري است، گفت: هر نقطهاي كه مبدا عمليات تهاجمي دشمن بر عليه جمهوري اسلامي ايران باشد مورد تهاجم و تازش متقابل واحدهاي رزمي سپاه قرار خواهد گرفت.
سردار حسين سلامي جانشين فرمانده كل سپاه در رزمايش "حاميان ولايت" ضمن تشريح اهداف رزمايش، گفت: اين رزمايش واكنش لبيكگونه سپاه به فرمايشات مقتدرانه مقام معظم رهبري در نمازجمعه و اعلام تدبير ايشان در مواجهه با تهديدات منطقهاي و فرامنطقهاي بود.
وي افزود: در رزمايش "حاميان ولايت"، نيروي زميني سپاه دكترين آفند و پدافندي جديد خود را با استفاده از يگانهاي عمليات دوربرد و با محوريت تيپ 33 هوابرد المهدي به اجرا درآورد.
سلامي تصريح كرد: در اين تمرين عملي تهاجم به عمق گسترش يافته دشمن و تطبيق بين آتشها با استفاده از يگانهاي هوابرد مورد آزمايش قرار گرفت.
وي با بيان اينكه در رزمايش "حاميان ولايت" علاوه بر تمرين تاكتيكهاي تهاجم به عمق مناطق گسترش يافته دشمن، عمليات عميق بر ضد احاطههاي قائم دشمن نيز به اجرا در آمد، اظهار داشت: عمليات ضد هلي برن، كمين به واحدهاي در حال حركت دشمن، دفاع ثابت و استاتيك منطقهاي نيز از جمله اقداماتي بود كه در اين رزمايش به اجرا گذاشته شد.
جانشين فرمانده كل سپاه در پايان تاكيد كرد: هر نقطهاي كه مبدا عمليات تهاجمي دشمن بر عليه جمهوري اسلامي ايران باشد مورد تهاجم و تازش متقابل واحدهاي رزمي سپاه قرار خواهد گرفت.
انتخابات يك فريضه است
آنچه مربوط به مسائل كشور است، مهمترين مسئله، مسئلهى انتخابات است. انتخابات يكى از آن عرصههاى بسيار حساس و تعيينكننده است. اگر هر دورهاى از اين دورههاى انتخابات را شما ملاحظه كنيد، تحليل كنيد، خواهيد ديد در هر كدام از انتخاباتهاى ما - چه انتخابات مجلس، چه انتخابات رياست جمهورى و بعضى انتخاباتهاى ديگر - در هر برههاى سعى گردانندگان تبليغات خصمانهى استكبار جهانى بر اين بوده است كه حضور مردم را كمرنگ كنند؛ انگيزهى مردم را كم كنند؛ همت آنها را، اميد آنها را نسبت به انتخابات از بين ببرند يا كمرنگ كنند. البته به توفيق الهى نتوانستهاند. اين نشاندهندهى اهميت انتخابات است. آن كسانى كه دم از دمكراسى و مردمسالارى و حقوق مردم و نظامهاى مردمى ميزنند و با اين بهانه كشورگشائى ميكنند، كشتار ميكنند، فاجعهآفرينى ميكنند، آنها در مقابل مردمسالارى ملت ايران درماندهاند. اين براى آنها يك مشكل حلناشدنى است. نميدانند چه بكنند با اين حادثه، چه بگويند. از رژيم كودتائى حمايت ميكنند، از رژيمهاى موروثى حمايت ميكنند، از كشورهائى كه هيچوقت در آنها آراء مردم مرجع نبوده است براى تشكيل حكومت، پشتيبانى ميكنند، آن وقت در مقابل ملت ايران كه اينجور آزادانه وارد ميدان ميشود و قانونگذار را، مجرى را و مسئوليتهاى اساسى را انتخاب ميكند، چه ميتوانند بگويند؟ در مقابل چشم مردم دنيا چه كار ميتوانند بكنند؟ ناچارند يا بگويند آزادى نيست يا بگويند مردم شركت نكردند، يا اگر بتوانند انتخابات را تعطيل كنند؛ كمااينكه در يك برههاى همت آنها به وسيلهى بعضى از عناصر فريبخورده اين بود كه انتخابات را بكلى تعطيل كنند، كه اصلاً انتخابات انجام نگيرد؛ ولى به فضل خدا نتوانستند اين كار را بكنند؛ اما همتشان اين بود. اين اهميت انتخابات را نشان ميدهد.
آنچه در انتخابات بسيار مهم است، حضور عمومى مردم است؛ همه بايد در انتخابات شركت كنند؛ اين يك وظيفهى ملى است؛ اين چيزى نيست كه با بودن دولت دولتهاى مختلف، روى كار بودن جريانهاى مختلف، جناحهاى مختلف، تغيير بپذيرد. انتخابات يك فريضه است؛ همه بايد شركت كنند؛ همه بايد خود را موظف بدانند براى اينكه در انتخابات شركت كنند. بهانهجوئى نبايد بشود. بعضى از حرفها بهانهجوئى است. گاهى بهانهجوئى حقيقى است، گاهى بهانهجوئى براى اين است كه مردم دلسرد بشوند. انتخابات در كشور ما در مقايسهى با انتخاباتهائى كه ما مىبينيم در دنيا دارد انجام ميگيرد و خبرش را داريم، جزو سالمترينهاست؛ انتخاباتِ خوبى است.
البته من به مجريان انتخابات توصيه كردهام، الان هم توصيه ميكنم: بايد بشدت قانون را رعايت كنند. حد و مرز، قانون است. همه بايد الزامات قانونى را بپذيرند و تسليم الزامات قانونى بشوند. قانون حد فاصل حق و باطل است در حركت و مشى ملت و مسئولين. قانون را نبايد دور زد. اين بايد رعايت بشود؛ بحمداللَّه رعايت هم ميشود. ما هم توصيه داريم ميكنيم كه با مراقبت و دقت بيشتر قانون را رعايت كنند؛ به كسى ظلم نشود، حق كسى تضييع نشود؛ حق مردم در طرف مقابل، تضييع نشود، كه آدمهاى ناباب و ناصالح، صالح معرفى نشوند؛ آدمهاى صالح هم از حق خودشان محروم نمانند، ناصالح معرفى نشوند. اين رعايتهائى است كه بايد همه بكنند. اما آنچه كه اصل است، حضور در انتخابات است؛ بايد همه در انتخابات شركت كنند؛ اين يك وظيفهى عمومى است.
البته فرصت هست تا روز انتخابات و من تا آن وقت باز هم عرائضى به ملت عزيزمان خواهم داشت. اين را عرض كرديم تا كسانى كه در زمينهى انتخابات فكر ميكنند، حرف ميزنند، سياستگذارى ميكنند، اجرا ميكنند، اقدام ميكنند، با توجه به اهميت اين مسئله كار خودشان را دنبال كنند.
انتخابات وسيلهاى براى عزت ملى
ملت عزيز ايران! من به شما عرض ميكنم، درست در نقطهى مقابل خواست دشمنان، همهى ما بايد در انتخابات حضور فعالى داشته باشيم. انتخابات آبروى ملى ماست؛ انتخابات يكى از شاخصهاى رشد ملى ماست؛ انتخابات وسيلهاى براى عزت ملى است. وقتى ببينند كه ملت ايران با شور و با شعور و با درك كامل و آگاهى پاى صندوقهاى رأى ميروند، معنايش چيست؟ معنايش اين است ملت براى خود حق و توان تصميمگيرى قائل است؛ ميخواهد در آيندهى كشور اثر بگذارد و مسئولان كشور و مديران اصلى كشور را انتخاب كند. انتخاب رئيس جمهور يعنى انتخاب رئيس قوهى مجريه و كسى كه اغلب امكانات كشور در اختيار اوست. و مىبينيد اگر چنانچه رئيس جمهورى شور و نشاط و شوق و اراده داشته باشد، چه خدمات بزرگى را براى اين كشور انجام ميدهد؛ ميخواهند اين نباشد. من عرض ميكنم: همه بايد اصرار داشته باشيد كه در انتخابات شركت كنيد. به نظر من مسئلهى اول در انتخابات، مسئلهى انتخاب اين شخص يا آن شخص نيست؛ مسئلهى اول، مسئلهى حضور شماست. حضور شماست كه نظام را تحكيم ميكند، پايههاى نظام را مستحكم ميكند، آبروى ملت ايران را زياد ميكند، استقامت كشور را در مقابل دشمنىها زياد ميكند و دشمن را از طمع ورزيدن به كشور و از فكر ضربه زدن و توسعه و فساد و فتنه منصرف ميكند. اين يك مسئلهى بسيار مهم است؛ پس مسئلهى اول، شركت در انتخابات است.
شاخصهاي مكتب سياسي امام
من مىخواهم روى مكتب سياسى امام تكيه كنم. مكتب سياسى امام نمىتواند از شخصيت پُرجاذبهى امام جدا شود. راز موفقيت امام در مكتبى است كه عرضه كرد و توانست آن را بهطور مجسم و بهصورت يك نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. البته انقلاب عظيم اسلامى ما بهدست مردم به پيروزى رسيد و ملت ايران عمق توانايىها و ظرفيت فراوان خود را نشان داد؛ اما اين ملت بدون امام و مكتب سياسى او قادر به چنين كار بزرگى نبود. مكتب سياسى امام ميدانى را باز مىكند كه گسترهى آن حتّى از تشكيل نظام اسلامى هم وسيعتر است. مكتب سياسىيى كه امام آن را مطرح و براى آن مجاهدت كرد و آن را تجسم و عينيت بخشيد، براى بشريت و براى دنيا حرف تازه دارد و راه تازه پيشنهاد مىكند. چيزهايى در اين مكتب وجود دارد كه بشريت تشنهى آنهاست؛ لذا كهنه نمىشود. كسانى كه سعى مىكنند امام بزرگوار ما را به عنوان يك شخصيت متعلق به تاريخ و متعلق به گذشته معرفى كنند، در تلاشِ خود موفق نخواهند شد. امام در مكتب سياسى خود زنده است، و تا اين مكتب سياسى زنده است، حضور و وجود امام در ميان امت اسلامى، بلكه در ميان بشريت، منشأ آثار بزرگ و ماندگار است.
مكتب سياسى امام داراى شاخصهايى است. من امروز چند خط از خطوط برجستهى اين مكتب را در اينجا بيان مىكنم. يكى از اين خطوط اين است كه در مكتب سياسى امام، معنويت با سياست در هم تنيده است. در مكتب سياسى امام، معنويت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام كه تجسم مكتب سياسىِ خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال مىكرد؛ حتّى در مبارزات سياسى، كانون اصلى در رفتار امام، معنويت او بود. همهى رفتارها و همهى مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور مىزد. امام به ارادهى تشريعى پروردگار اعتقاد و به ارادهى تكوينىِ او اعتماد داشت و مىدانست كسى كه در راه تحقق شريعت الهى حركت مىكند، قوانين و سنتهاى آفرينش كمك گار اوست. او معتقد بود كه: «وللَّه جنود السّماوات و الأرض و كان اللَّه عزيزاً حكيما». امام قوانين شريعت را بستر حركت خود مىدانست و علائم راهنماى حركت خود بهشمار مىآورد. حركت امام براى سعادت كشور و ملت، بر مبناى هدايت شريعت اسلامى بود؛ لذا «تكليف الهى» براى امام كليد سعادت بهحساب مىآمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مىرساند...
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم كرامت انسان، هم تعيينكننده بودن ارادهى انسان. در مكتب سياسى امام، هويت انسانى، هم ارزشمند و داراى كرامت است، هم قدرتمند و كارساز است. نتيجهى ارزشمندى و كرامت داشتن اين است كه در ادارهى سرنوشت بشر و يك جامعه، آراء مردم بايد نقش اساسى ايفا كند. لذا مردمسالارى در مكتب سياسى امام بزرگوار ما - كه از متن اسلام گرفته شده است - مردمسالارىِ حقيقى است؛ مثل مردمسالارى امريكايى و امثال آن، شعار و فريب و اغواگرىِ ذهنهاى مردم نيست
شاخص سوم از شاخصهاى مكتب سياسى امام، نگاه بينالمللى و جهانىِ اين مكتب است. مخاطب امام در سخن و ايدهى سياسى خود، بشريت است؛ نه فقط ملت ايران. ملت ايران اين پيام را به گوش جان شنيد، پايش ايستاد، برايش مبارزه كرد و توانست عزت و استقلال خود را بهدست آورد؛ اما مخاطب اين پيام، همهى بشريت است. مكتب سياسى امام اين خير و استقلال و عزت و ايمان را براى همهى امت اسلامى و همهى بشريت مىخواهد؛ اين رسالتى است بر دوش يك انسان مسلمان. البته تفاوت امام با كسانى كه براى خود رسالت جهانى قائلند، اين است كه مكتب سياسى امام با توپ و تانك و اسلحه و شكنجه نمىخواهد ملتى را به فكر و به راه خود معتقد كند. امريكايىها هم مىگويند ما رسالت داريم در دنيا حقوق بشر و دمكراسى را توسعه دهيم. راه گسترش دمكراسى، كاربرد بمب اتم در هيروشيماست؟! توپ و تانك و جنگافروزى و كودتاگرى در امريكاى لاتين و آفريقاست؟! امروز هم در خاورميانه اين همه دغل بازى و فريبگرى و ظلم و جنايت به چشم مىخورد. با اين وسايل مىخواهند حقوق بشر و رسالت جهانىشان را گسترش دهند! مكتب سياسى اسلام فكر درست و سخن نوى خود را با تبيين در فضاى ذهن بشريت رها مىكند و مثل نسيم بهارى و عطر گلها در همهجا مىپيچد...
شاخص مهم ديگر مكتب سياسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزشهاست، كه مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسألهى ولايتفقيه روشن كردند. از اول انقلاب اسلامى و پيروزى انقلاب و تشكيل نظام اسلامى، بسيارى سعى كردهاند مسألهى ولايتفقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى كنند؛ برداشتهاى خلاف واقع و دروغ و خواستهها و توقعات غيرمنطبق با متن نظام سياسى اسلام و فكر سياسى امام بزرگوار. اينكه گاهى مىشنويد تبليغاتچىهاى مجذوب دشمنان اين حرفها را مىپراكنند، مربوط به امروز نيست؛ از اول، همين جريانات و دستآموزها و تبليغاتِ ديگران اين حرفها را مطرح مىكردند....
آخرين نكته اي كه به عنوان شاخصه ي مكتب سياسي امام عرض مي كنم مسئله عدالت اجتماعي است عدالت اجتماعي يكي از مهمترين و اصلي ترين خطوط در مكتب سياسي امام بزرگوار ماست. در همه ي برنامههاي حكومت –در قانونگذاري و در اجرا و در قضا-بايد عدالت اجتماعي وپركردن شكافهاي طبقاتي- مورد نظر و هدف باشد.
فرازي از بيانات مقام معظم رهبري در مراسم پانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني(ره) 14/3/1383
درس امام به امت
جملهاى در وصيتنامهى امام عزيزمان هست كه هرگز نبايد آن را فراموش كنيم. ايشان فرمودند: آن عاملى كه انقلاب را به پيروزى رساند، همان عامل، انقلاب را تداوم خواهد داد. يعنى اتكال به خدا و ايمان مردم به اسلام و تصميم قاطع بر انجام وظيفهى الهى و اسلامى و وحدت كلمه، رمز پيروزى و تداوم انقلاب است. اين، يك درس هميشگى براى همهى ماست.
امروز شاهديم كه بر كشور ما، وحدت و صميميت و صفاى همگانى حاكم است. اين، حادثهاى بسيار عظيم و از بركات روح مطهر امام بزرگوار ماست. اخلاص آن مرد بزرگ الهى، بعد از رحلت او هم در فضاى اين جامعه اثر گذاشت و دلها را به هم انس داد و پيوندها را محكم كرد. اتحاد كلمه و همراهى شما مردم با هم و پيوند محكمى كه بين شما و مسؤولان ابراز شد، همهى دنيا آن را ديدند و باعث يأس دشمنان گرديد.
با ورود امام به صحنهى داخلى كشور در سال 57، انقلاب طراوت ديگرى يافت و برگ و بارى پيدا كرد و ثمربخش شد. لطف خدا بر امام بود كه در وجودش اين بركات را قرار داد. روح مطهر او در هنگام وفات و عروج ملكوتيش نيز مشمول بركات و لطف الهى شد و موجب گرديد تا انقلاب در ايام رحلت آن بزرگوار هم مثل روزهاى اول پيروزى، برگ و بار تازهتر پيدا كند و از هيمنه و هيبت برخوردار بشود و دشمنان را مأيوس كند.
ما امروز به بركت امام(ره) مىتوانيم از موضع قدرت و قوّت با دنيا حرف بزنيم. هيچكس در دنيا نبايد تصور كند كه جمهورى اسلامى اندكى در خود احساس ضعف مىكند. به فضل پروردگار، ما امور داخلى خودمان را با قوّت و اعتمادبهنفسِ كامل پيش خواهيم برد و ارتباطات خارجى را تا آنجا كه با اصول ما منطبق باشد و براى اسلام و مسلمين و ملت ايران و انقلاب و جمهورى اسلامى مقرون به صلاح و صرفه باشد، با قوّت و قدرت و از موضع بالا گسترش خواهيم داد.
اين جمله را كه امام بزرگوارمان بارها و بارها روى آن تاكيد مىكردند، به ياد داشته باشيد كه: رمز همهى پيروزيها، وحدت كلمه و حضور در صحنه است. اگر وحدت كلمه و حضور مردم در صحنه نباشد، ملت ايران نخواهد توانست گامى به جلو بگذارد؛ ولى اگر همهى مردم اين رمز را شناختند و حفظ كردند، البته خداوند به آنها كمك خواهد كرد. اين وعدهى الهى است كه: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»، «منكان للَّهكاناللَّه له». اينها وعدهى حق و صدق و قطعى الهى است.
بحمداللَّه خدا با ملت ايران است و وجود بزرگوار آن رهبر عالىقدر و انسان والا و بىنظير، واقعاً بزرگترين نعمتها براى ما بوده است. امروز هم كلمات و نصايح او كه براى ما باقى مانده، بزرگترين نعمت براى ماست؛ چون كلمات خدا و انبياست و بايد قدرشان را بدانيم و انشاءاللَّه به آنها عمل كنيم.
فرازي از بيانات مقام معظم رهبري در مراسم بيعت روحانيون، مسئولان و مردم استان خوزستان 21/4/1368
لزوم تدبر درسهاي امام
امروز بزرگترين وظيفهى ما ملت ايران كه مريدان قديم و اولين ياران امامخمينى(ره) بوديم، اين است كه درسهاى آن امام بزرگوار را مرور كنيم. شخصيت عظيم رهبر كبير انقلاب و جوهر درخشانى كه همهى دنيا را تحت تأثير قرار داد، در درسها و بيانات و رهنمودهاى او آشكار شده است. البته همهى ما با شناخت كامل آن شخصيت عظيم خيلى فاصله داريم و بدون مبالغه و اغراق بايد گفت كه هنوز ابعاد بسيارى ازشخصيت آن روح ملكوتى و انسان بزرگ و والا براى ما شناختهشده نيست.
ما از نزديك قضايا را مىديديم و همهى كسانى كه از چنين فاصلهيى در كنار وقايع قرار مىگيرند، به آسانى قدرت جمعبندى ندارند. جمعبندى آن شخصيت و تحليل ابعاد گوناگون آن انسان بزرگ و والا، قدرى تدبر و تأمل لازم دارد، كه به اين زوديها براى ما كه در عصر امام و نزديك به او بوديم، ميسر نخواهد شد؛ ولى بيانات آن بزرگوار براى ما درس است، و درس چيزى است كه در دسترس و اختيار ماست.
تدبر در درسهاى آن بزرگوار، خواهد توانست ما را با ابعاد شخصيت آن راحل عظيمالشأن آشنا كند و راه را بر ما بنماياند. اين درسها را نمىشود در چند جمله خلاصه كرد. در هر بخشى از زمان و در هر حادثهيى از حوادث، يكى از آن درسها مىتواند به عنوان رهنمود راهگشاى ما باشد.
با توجه به شرايطى كه امروز در جهان براى كشور ما و موقعيت عظيم ملت ايران در اذهان عالم به وجود آمده است، درس بزرگ امام عزيزمان عبارت است از قدردانى از وحدت و انسجامى كه به ارادهى الهى براى ما پيش آمد. امروز دلهاى ملت ايران از غالب اوقاتِ دوران دهسالهى انقلاب به هم نزديكتر است؛ اين هم از بركات روح ملكوتى امام بزرگوارمان بود.
از بيانات مقام معظم رهبري در مراسم بيعت با روحانيون، مسئولان و مردم استان زنجان و نهاوند و كاشمر و ... 15/4/1368