معرفی وبلاگ
ما از خم پرجوش ولايت مستيم/ عهدي ازلي با ره مولا بستيم/ بنگر که وظيفه چيست در اين ميدان/ ما افسر جنگ نرم آقا هستيم/ وبلاگ فرهنگي مذهبي شهيدان عبوري مدیر وبلاگ احسان آزرده
دسته
لينك دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 314622
تعداد نوشته ها : 123
تعداد نظرات : 121
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

توصيه هاي امام خميني به جوانان

نوبهار جواني زيباترين فصل عمر انسان‏ها است كه گل‏هاي رشد و بالندگي انسان در آن فصل مي‏شكفد. بزرگ‏مرداني كه قله‏هاي كمال را درهم نورديدند، بيشترين استفاده را از روزگار جواني خود كرده‏اند و گام‏هاي بلند زندگي خويش را در آن دوران برداشته‏اند. عالم رباني حضرت امام خميني از جمله افرادي بود كه هم خود بيشترين بهره را از جواني خويش برد و هم ديگران را از استفاده بهتر از جواني توصيه مي‏فرمود؛ يكي از ياران امام خميني مي‏گويد: ماه شعبان خدمت امام رسيدم مفاتيح دستشان بود و مي‏خواستند دعاهاي مخصوص ماه شعبان را بخوانند تا رفتم دستشان را ببوسم كه مرخص شوم، فرمودند: "هر كاري كه مي‏خواهي بكني در جواني بكن، در پيري بايد بخوابي و ناله كني. "

جواني‏ها و عيش و نوش‏هاي آن بسيار زودگذر است كه من خود همه مراحلش را طي كردم و اكنون با عذاب جهنمي آن دست به گريبانم و شيطان دروني دست از جانم بر نمي‏دارد تا - پناه به خداي تعالي - آخر ضربه را بزند، ولي يأس از رحمت واسعه خداوند خود از كبائر عظيم است و خدا نكند كه معصيت كاري مبتلاي به آن شود.

به تعبير مولي‏الموحدين اميرالمؤمنين عليه‏السلام دو چيز است كه جز كسي كه آن را از دست داده، قدرش را نمي‏داند: جواني و تندرستي.

امام خميني

آن پير فرزانه اهميت تكامل در جواني را به فرزند خود حاج احمد آقا چنين متذكر مي‏شوند: پسرم تا نعمت جواني را از دست نداده‏اي فكر اصلاح خود باش كه در پيري همه چيز را از دست مي‏دهي يا يكي از مكايد شيطان كه شايد بزرگ‏ترين آن باشد كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست، ـ مگر رحمت حق تعالي دستگير او باشد ـ استدراج است.

در جواني شيطان باطن كه بزرگ‏ترين دشمنان اوست، او را از فكر اصلاح خود باز مي‏دارد و اميد مي‏دهد كه وقت زياد است، اكنون فصل برخورداري از جواني است و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مي‏گذرد درجه درجه او را به وعده‏هاي پوچ از اين فكر باز مي‏دارد تا ايام جواني را از او بگيرد و آن گاه كه جواني رو به تمام است او را به اميد اصلاح در پيري سرخوش مي‏كند... .

به تعبير حافظ:

دلا چو پير شدي حسن و نازكي مفروش  كه اين معامله در عالم اسباب رود

علت اهميت جواني در تكامل انسان

هر تغيير روحي نيازمند اراده قوي و عزم راسخ است و فتح قله‏هاي بلند كمال فقط در سايه چنين عزم و اراده‏اي امكان‏پذير است و چنين اراده محكم و استواري فقط در ايام جواني به دست مي‏آيد. از سوي ديگر در دوران جواني هنوز اخلاق فاسد و عادت‏هاي زشت در وجود انسان ريشه ندوانده و به كمك عزم و اراده جواني قابل زوال است بر خلاف پيري كه اراده جواني رو به ضعف مي‏رود و ريشه‏هاي اخلاق فاسد و عادت‏هاي زشت در وجود او راسخ مي‏شود. امام خميني در اين رابطه چنين فرموده‏اند: "بر جوان‏ها حتم و لازم است كه تا فرصت جواني و صفاي باطني و فطرت الهي باقي و دست نخورده است، درصدد تصفيه و تزكيه برآيند و ريشه‏هاي اخلاق فاسد و اوصاف ظلمانيه را از قلوب خود بركنند كه با بودن يكي از اخلاق زشت و ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظيم است.

و نيز در ايام جواني اراده و تصميم انسان، جوان است و محكم از اين جهت نيز اصلاح براي انسان آسان‏تر است، ولي در پيري اراده سست و تصميم، پير است، چيره شدن بر قوا مشكل‏تر است.

تأسف بر ايام جواني

يكي از سخت‏ترين امور آن است كه انسان، ايام جواني خود را به بطالت گذراند و از ياد حضرت دوست غافل باشد و از كاروان انسانيت به دور مانده در پيري به ياد ايام از دست رفته ناله سر دهد كه:

;افسوس كه عمري پي اغيار دويديم ;از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم

;سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم ;جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم

حضرت امام خميني در يكي از نامه‏هاي خود با تذكر اين نكته مي‏فرمايند:

"بدان كه يك روز... همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست، خداي نخواسته بار سنگين تأسف را به دوش مي‏كشي، پس از اين پير بينوا بشنو كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است، به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است بسنده مكن و در جست‏وجوي او جل و علا باش. جواني‏ها و عيش و نوش‏هاي آن بسيار زودگذر است كه من خود همه مراحلش را طي كردم و اكنون با عذاب جهنمي آن دست به گريبانم و شيطان دروني دست از جانم بر نمي‏دارد تا - پناه به خداي تعالي - آخر ضربه را بزند، ولي يأس از رحمت واسعه خداوند خود از كبائر عظيم است و خدا نكند كه معصيت كاري مبتلاي به آن شود. " حضرت اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام نيز در مناجات خود باحق تعالي چنين زمزمه مي‏فرمايند:

الهي و قد اَفْنَيتُ عمري في شِرّةِ السّهوِ عنك و اَبْلَيتُ شَبابي في سَكْرَةِ التَّباعد مِنك فلم اَسْتَيقِظْ ايام اغتراري بكَ وَ رُكوُني الي سبيل سَخَطِكَ؛ بارالها! عمر را در حرص و آز شديد و غفلت از تو تباه ساختم و جواني‏ام را در مستي بعد و دوري از تو فرسودم و در روزگار دليري و گستاخي به تو و قرار گرفتن در راه خشم تو، بيدار نشدم.

به گفته خواجه حافظ شيرازي:

;عمر بگذشت به بي‏حاصلي و بوالهوسي ;اي پسر! جام مِيم ده، كه به پيري برسي

;كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش ;وه كه بس بي‏خبر از غلغل بانگ جرسي

;بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن ;حيف باشد چو تو مرغي كه اسير قفسي

منبع: پايگاه حوزه

فصل اول : حيات فردي و اجتماعي امام (ره)
گفتار اول: خاندان امام خميني(س)
جدّ اعلاي امام خميني(س)، دين‏علي‏شاه نام داشت كه در كشمير هندوستان زندگي
مي‏كرد و از علماي شيعي مذهب آن منطقه بود و در آنجا به شهادت رسيد. در مورد
ايشان و زواياي شخصيت و تفكرشان، اطلاع بيشتري در دسترس نيست. سيد احمد،
معروف به سيد هندي فرزند دين‏علي‏شاه در بين سالهاي 1240 تا 1250 ه‌. ق. از كشمير
راهي سفر عتبات عاليه مي‏شود و در مدت اقامت در آنجا با شخصي از اهالي خمين به
نام يوسف خان فرفهاني، از اعيان توابع خمين، آشنا مي‏شود. پس از تعميق اين
آشنايي، شخص ياد شده از سيد احمد دعوت مي‏كند كه به خمين بيايد. ايشان نيز اين
دعوت را پذيرفته، در سال 1254 ه‌. ق. (1217 ه‌. ش.) به منظور ارشاد اهالي خمين به
آن سامان مي‏رود و در هفدهم رمضان سال 1257 ه‌. ق. (آبان 1220) با دختر
محمدحسين‌بيگ كه خواهر يوسف خان است، ازدواج مي‏كند. سيد احمد در اواخر سال
1285 تا 1286 ه‌. ق. درگذشت و پيكرش به كربلا منتقل شد و در آنجا دفن

گرديد.
    حاصل ازدواج سيد احمد، سه دختر به نامهاي: سلطان خانم، صاحبه خانم و آغابانو
خانم و يك پسر به نام سيد مصطفي بود. تاريخ ولادت سيد مصطفي 29 رجب
1278‌ه‌.‌ق. (29 بهمن 1241 ه‌. ش.) مي‏باشد. وي پس از فراگيري تحصيلات اوليه در
مكتبخانه‏هاي خمين و فراگيري زبان عربي نزد آقا ميرزا احمد، براي ادامه تحصيل ابتدا
به اصفهان و سپس عازم نجف اشرف گرديد. در نجف اشرف و سامرا كه عهد ميرزاي
شيرازي بود، تحصيلات خود را دنبال كرد و در زمرۀ علما و مجتهدين عصر خود قرار
گرفت.[6]
    سيد مصطفي تا سال 1312 ه‌. ق. (1273 ه‌. ش.) در نجف توقف نمود و در اين سال
به خمين بازگشت. زعامت ميرزاي شيرازي، تأثير زيادي در افكار و انديشه‏هاي وي
برجاي گذاشته بود؛ بنابراين پس از بازگشت به خمين، زعامت و رهبري مردم منطقۀ
خمين را بر عهده گرفت و ضمن هدايت معنوي، مذهبي و ديني مردم، با ظلم و ستم
خوانين و متنفذين محلي بر مردم آن منطقه، به مقابله و مبارزه پرداخت.[7] آقا مصطفي
اجازۀ اجتهاد داشت و ملقب به فخرالمجتهدين بود.[8]
    سيد مصطفي، قبل از رفتن به نجف با هاجر آغا خانم، دختر ميرزا احمد مجتهد
ازدواج كرده بود و در سفر به نجف، همسرش نيز همراه او بود. حاصل اين ازدواج سه
دختر و سه پسر به نامهاي مولودآغا، فاطمه، سيدمرتضي، سيدنورالدين، آغازاده خانم،
و سيدروح‏اللّه‏ بود.[9]
    خاندان امام خميني(س) در طول حيات آقا مصطفي، به جايگاه و منزلت بالايي در
خمين دست يافت. ايشان با سعي در جلوگيري از تعديّات و مظالم خوانين و مأموران

دولتي نسبت به مردم در عمل مقابل آنها قرار گرفت و آنها، سيد مصطفي را سدّ راه خود
براي رسيدن به اهداف و مقاصد خود ديدند. يكبار در جريان برخورد و ايستادگي در
مقابل يكي از خوانين با نفوذ و قدرتمند خمين به نام حشمت‏الدوله[10]، توسط وي زنداني
شد و مدتي بعد آزاد گرديد. بالأخره در سال 1320 ه‌. ق. (1281 ه‌. ش.) كه تعديّات
خوانين بر مردم فزوني يافته بود، سيد مصطفي تصميم گرفت كه اين وضعيت را به اطلاع
والي عراق (اراك كنوني) كه شخصي به نام عضدالسلطان بود، برساند. شايان ذكر است
كه در اين زمان، نايب‏الحكومۀ خمين زير فرمان والي اراك بود. جعفرقلي خان و
ميرزاقلي سلطان كه بيش از ساير خوانين از پيامدهاي اين گزارش بيمناك بودند، درصدد
برآمدند كه آقا مصطفي را از جلوي راهشان بردارند؛ بنابراين آن دو در ميانۀ راه خمين به
عراق (اراك) به آقا مصطفي حمله كرده، با شليك گلوله‏اي بر قلب وي، ايشان را به
شهادت رساندند.[11] اين رويداد در تاريخ دوازدهم ذيقعده 1320 ه‌. ق. (21 بهمن 1281)
اتفاق افتاد.[12] پيكر آقا مصطفي ابتدا به اراك منتقل شد و در سرقبرآقا به امانت گذاشته
شد و سپس به نجف اشرف انتقال يافت و در آنجا دفن گرديد.[13]
    جريان قتل آقا مصطفي را فرزندان ايشان پيگيري كردند و در نهايت موجب
دستگيري و قصاص قاتلان وي در چهارم ربيع‏الاول 1323 ه‌. ق. (28 بهمن 1284)، در
ميدان بهارستان تهران شد.[14]
    آقا روح‏اللّه‏ در بيستم جمادي‏الثاني 1320 ه‌. ق. (اوّل مهر 1281) در خمين ديده به
جهان گشود. وي در زمان شهادت پدر، تنها چهار ماه و بيست و دو روز سن داشت.
بنابراين، تحت سرپرستي عمه‏اش (صاحبه خانم) و مادرش (هاجر خانم) پرورش يافت.

همچنين به مدت دو سال نيز دايه‏اي به نام خاور در پرستاري و نگهداري ايشان نقش
داشت.[15]
    امام خميني(س) دوران كودكي را در خمين گذراند و در مكتبخانۀ آخوند
ملاّابوالقاسم به تحصيل پرداخت. در اين دوره، روزي نيم جزء قرآن ياد مي‏دادند و پايان
اين دوره نيز ختم قرآن بود. ايشان پس از ختم قرآن كه به هفت سالگي رسيده بود، براي
فراگيري دروس ادبيات و عربي نزد شيخ جعفر رفت و بعد از آن پيش ميرزامحمود
افتخارالعلما دروس ابتدايي را آموخت. سپس مقدمات را نزد ميرزامهدي ـ كه دايي
ايشان بود ـ شروع كرد و سپس نزد ميرزا رضا نجفي منطق را آغاز نمود. در ادامه،
تحصيلات قابل فراگيري در اين مرحله چون: منطق، مطوّل و سيوطي را نزد آيت‏اللّه‏
مرتضي پسنديده (برادرش) فراگرفت.
     در سال 1339 ه‌. ق. (1300 ه‌. ش.) از خمين به سلطان آباد (اراك) رفت و نزد شيخ
محمد گلپايگاني منطق و نزد آقاعباس اراكي شرح لمعه را تحصيل نمود.[16]
    چند ماهي از ورود ايشان به حوزۀ علميۀ اراك نگذشته بود كه در ماه رجب
1340‌ه‌.‌ق. (فروردين 1301 ه‌. ش.) آيت‏اللّه‏ شيخ عبدالكريم حائري، به درخواست
روحانيون قم به آن شهر مهاجرت كرد و حوزۀ علميۀ قم را تأسيس نمود. حدود چهار ماه
بعد از مهاجرت آيت‏اللّه‏ حائري، آقا روح‏اللّه‏ نيز به قم هجرت نمود و در حجره‏اي از
مدرسۀ دارالشفا سكونت اختيار نمود و به ادامۀ تحصيل مشغول گرديد.
     در حوزۀ علميۀ قم، تتمۀ مطوّل را نزد آقا ميرزا محمدعلي معروف به اديب تهراني و
سطح را نزد سيد محمدتقي خوانساري و ميرزا سيد علي يثربي كاشاني فرا گرفت و
سپس به حلقۀ درس خارج آيت‏اللّه‏ عبدالكريم حائري وارد شد و عملاً تحصيلات خارج
را در محضر ايشان گذرانيد. همچنين فلسفه را نزد حاج سيدابوالحسن قزويني؛ عروض و
قوافي، فلسفۀ غرب و فلسفۀ تكاملي داروين را در محضر شيخ محمدرضا اصفهاني
مسجدشاهي؛ رياضيات و هيئت را نزد وي و ميرزا علي‏اكبر يزدي و عرفان را نيز از

محضر آيت‏اللّه‏ محمدعلي شاه‏آبادي فرا گرفت.[17]
    در سال 1304 ه‌. ش. كه انتخاب اسم فاميلي (شهرت) براي ايرانيان الزامي شد،
براي آقا روح‏اللّه‏ نيز نام خانوادگي مصطفوي، انتخاب شد. آيت‏اللّه‏ پسنديده در مورد
انتخاب نام خانوادگي مذكور براي امام خميني و نامهاي خانوادگي متفاوت براي خود و
برادر ديگرشان سيد نورالدين هندي، در خاطرات خود چنين مي‏گويد:
در سال 1304 شمسي از طرف ادارۀ آمار و ثبت احوال به خانۀ ما آمدند و قرار شد
نام و فاميل براي ما انتخاب بشود. رئيس آمار حسينعلي بني‏آدم كه از اشخاص بسيار
فهميده و متدين و خوش‌سابقه بود به من گفت: «بايستي نام و فاميلي انتخاب كني كه
در ايران كسي نگرفته باشد؛ چون ممنوع است». ما خواستيم بر مبناي نام پدرمان،
فاميلي مصطفوي را انتخاب كنيم. گفتند: نمي‏شود. بنابراين من هندي را انتخاب كردم
و اخوي كوچكتر ما سيد نورالدين نيز همين لقب را پذيرفت. بعد چون فاميل هندي
شبهۀ وابستگي به انگليسي‏ها را پيش مي‏آورد، گفتند كه اين فاميلي را عوض كنيد. من
هم با اين كار موافقت كردم. ما فاميل احمدي (فاميل دايي‏مان) را پيشنهاد كرديم،
گفتند: نمي‏شود. همچنين عربي هم نباشد. من پنج يا شش اسم فارسي نوشتم و به
تهران فرستادم. در تهران از بين آنها، نام پسنديده را انتخاب كردند؛ بنابراين نام فاميل
ما شد پسنديده؛ ولي نام فاميل برادر ديگرمان، همان هندي ماند و نام امام هم كه از
اول مصطفوي بود. ما سه برادر، سه فاميل متفاوت پيدا كرديم.[18]
    آقا روح‏اللّه‏ در سال 1308 ه‌. ش. با خديجه خانم، دختر حجت‏الاسلام ميرزا محمد
ثقفي ازدواج كرد. حاصل اين وصلت، دو پسر به نامهاي سيد مصطفي و سيد احمد و سه
دختر به نامهاي صديقه، فريده و فهيمه بود. دو دختر ديگر به نامهاي لطيفه و سعيده
فوت كردند.[19]
    تا اينجا مقدمۀ كوتاهي در مورد معرفي خاندان امام خميني(س) و در واقع
خاندان‌آيت‏اللّه‏ سيد مصطفي خميني گفته شد و هدف از آن، ترسيم يك روند

تاريخي‌بود كه در ادامه، سيد مصطفي و امام خميني(س) نيز وارد آن شدند. در ادامه،
زندگينامۀ سيد مصطفي در ابعاد فردي، اجتماعي و سياسي آن مورد بررسي قرار خواهد
گرفت.
 
گفتار دوم: سيد مصطفي از تولد تا بلوغ
سيد مصطفي، اولين فرزند امام خميني(س)، در 21 آذر 1309 ه‌. ش. مطابق با 21 رجب
1349‌ه‌. ق. ديده به جهان گشود. در زمان تولد وي، خانواده امام خميني(س) در يك
خانۀ اجاره‏اي در محله الونديه نزديك محله عشقعلي در قم زندگي مي‏كردند. والده
ايشان خانم خديجه ثقفي در مورد چگونگي انتخاب اسم براي اولين فرزندشان
مي‏گويد:
من خيلي دوست داشتم كه نامش مصطفي باشد و نمي‏دانم آقا [امام خميني]چه
دوست داشتند؛ ولي من ايشان را راضي كردم و گفتم كه چون نام پدرتان مصطفي
بوده است، بسيار مناسب است و آقا هم راضي شدند و اسمش را محمد گذاشتيم،
لقبش را مصطفي و كنيه‏اش را ابوالحسن گذاشتيم، ابوالقاسم نگذاشتيم كه هر سه
مشابه حضرت رسول(ص) نشود.[20]
    امام خميني(س) براي زنده نگهداشتن ياد و خاطرۀ پدرشان حاج سيد مصطفي كه به
دست خوانين خمين كشته شده بود، براي خود نام خانوادگي مصطفوي و براي اولين
فرزندش نام سيد مصطفي را برگزيدند.
     سيد مصطفي ديرتر از حدّ معمول زبان باز كرد. به طوري كه تا چهار سالگي فقط چند
كلمه را مي‏توانست بگويد؛ اما ديري نگذشت، او را به مكتبخانه‏اي در نزديكي منزلشان
گذاشتند و اين اقدام تأثير زيادي در حرف زدن وي بر جاي گذاشت و نگراني موجود در
اين زمينه رفع شد.[21] او دوران كودكي را در دامان مادري با تقوا و پدري عالم و فرزانه
پشت سر گذاشت. بهره‏مندي از چنين خانواده‏اي و رشد و پرورش در چنان محيط
مذهبي و آكنده از معنويت، در شكل‏گيري شخصيت مذهبي، علمي و اسلامي سيد

مصطفي و شكوفايي استعداد و نبوغ وي در زماني كه جامعه دچار بيسوادي و مسائل و
مشكلات فرهنگي و اجتماعي عديده‏اي بود، نقش شاياني داشت. شايد جرأت،
جسارت و شجاعت وي كه توسط برخي ناظران به عنوان خاطره ذكر شده، متأثر از چنين
تربيتي بوده است.
     امام خميني(س) از سنين كودكي تا جواني و حتي بعد از آن بر تحصيل، رفت و آمدها
و دوستان سيد مصطفي نظارت دقيق داشتند. امام خميني(س) به دو موضوع نظم و
جديّت در سيد مصطفي، بويژه در تحصيل، تأكيد خاصي داشتند.[22]
 
گفتار سوم: ازدواج و فرزندان
سيد مصطفي در بيست و چهار سالگي با معصومه حائري، دختر آيت‏اللّه‏ شيخ مرتضي
حائري ازدواج كرد.[23] امام خميني(س) با شيخ مرتضي حائري دوست و همدرس بودند و
با شناختي كه از خانوادۀ وي داشتند با وصلت پسرشان با آن خانواده موافقت نمودند.
والدۀ ايشان (خديجه ثقفي) در مورد چگونگي اين ازدواج مي‏گويد:
يك وقت شايع شد كه ما با آقا مرتضي حائري وصلت كرده‏ايم، به طوري كه
مصطفي مي‏گفت: وقتي آقاي حائري از صحن حرم بيرون مي‏آيد، رفقا مي‏گويند كه
پدر زنت آمد. اين شايعه به گوش آقا [امام خميني]رسيده بود و يك شب آقا از من
پرسيدكه دختر آقاي حائري را ديده‏اي؟ من هم كمي توضيح دادم. آقا گفت: چطور
است اين دروغ را راست كنيم؟ گفتم كه هر طوري صلاح مي‏دانيد. فردا صبح هم آقا
پيغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پيغام داده بود كه همان شب
بروند براي صحبت؛ بعد به ما خبر دادند كه مردها رفته‏اند و ما زنها هم بعداً رفتيم و
قرار عقد گذاشته شد.[24]


    وقتي موضوع خواستگاري و ازدواج با معصومه حائري را با حاج آقا مصطفي نيز در
ميان گذاشته بودند، ايشان گفته بود: «من خواب معصومه را ديده‏ام».
     در اين زمان، معصومه، دختري شانزده ساله بود. اين وصلت در سال 1335 اتفاق
افتاد.
     اولين فرزند آنها محبوبه بود كه بيماري مننژيت گرفت و فوت كرد. دومين فرزندشان
حسين نام داشت كه معمم شد و اينك در راه كسب و فراگيري علوم اسلامي است.
سومين فرزند آنها مريم مي‏باشد كه تا دورۀ دكترا تحصيل كرده است. چهارمين
فرزندشان نيز در جريان حمله كماندوهاي رژيم پهلوي در سيزدهم آبان 1343 به خانۀ
امام خميني(س) براي دستگيري ايشان، پيش از تولد از بين رفت.[25]
 
گفتار چهارم: ويژگيهاي اخلاقي و شخصيتي
از نظر اخلاقي براي حاج آقا مصطفي ويژگيهاي زيادي مي‏توان برشمرد از قبيل
خوش‌خلقي، خونسردي، ساده‏زيستي، صراحت لهجه، نفوذناپذيري، زهد، صفاي
باطن، خودساختگي، استقلال رأي و مواردي از اين قبيل؛ اما برجسته‏ترين ويژگي وي؛
يعني آقازادگي، قابل بررسي مي‏باشد.
الف) آقازادگي
حاج آقا مصطفي برخلاف اينكه فرزند شخصيتي همچون امام خميني(س) بود و
مي‏توانست از اين موقعيت بهره برداري زيادي بكند؛ اما هيچ وقت تلاش نكرد به عنوان
يك آقازاده، تعيين‏كنندۀ سياست و جريانات در كنار امام(س) باشد، بلكه كوشيد كه هم
امام به عنوان يك شخصيت مستقل صاحب تفكر با خط مشي خاص، در ميان ديگران
جلوه كنند و هم اينكه نخواست خودش يك شخصيت تبعي و پيرو داشته باشد.
حجت‏الاسلام دعايي كه سالها از نزديك، شاهد و ناظر اخلاق و رفتار سيد مصطفي
بوده، در اين زمينه مي‏گويد:
ايشان هميشه از آقازادگي و دارا بودن يك شخصيت وابسته و اينكه به دليل فرزند

كسي بودن، مورد احترام قرار گيرد، نفرت داشت؛ البته اين به معناي عدم درك وي
از موقعيت و برخورداري او از وجود چنان پدري نبود، بلكه به دليل همان درك
مستقل و داشتن يك شخصيت اصيل براي خود بود. انسان خودساخته و نمونه‏اي بود
كه مي‏خواست به عنوان آنچه هست مطرح باشد و نه دربارۀ وابستگيها و انتسابات. و
البته اين، دليل بر نزديك شدن اين فرد به كمال مي‏باشد. اين رفتار دقيقاً در همان
رابطه ظريفي بود كه امام(س) هم هيچ گاه اجازه نمي‏دادند كه مسائل خانوادگي و
عاطفي در امور مبارزاتي و يا مسائل حوزه و اجتماع روحانيت دخيل شود. امام(س)
از ابتدا كوشيده بودند كه فرزندشان تافتۀ جدا بافته‏اي در حوزه نبوده، مانند ديگران
مطرح شود و البته اين شيوۀ تربيت، باعث شده بود كه آن مرحوم بتواند در يك جوّ
غيروابسته در حوزۀ علميه، خود را ساخته، به خاطر لياقت و پشتكار خود به آن مقام
مستقل علمي برسد.[26]
    آيت‏اللّه‏ موسوي بجنوردي نيز در اين باره مي‏گويد:
بعضي از آقازاده‏ها براي خود تعيّنات و تشريفات بسياري قائل بودند؛ چون متأسفانه
در اين اواخر سيستم روحانيت اينطور شده بود كه آقازادگي مساوي بود با اينكه از
سواد و عمليات تا حدودي بيگانه است و در نجف ضرب المثل بود و مي‏گفتند:
«آقازاده‏اي كه با فضل است، حاج آقا مصطفي است»؛ يعني كم بود كه آقازاده باشد و
فاضل و با سواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر مي‏رفتند و در تشكيلات
رياست و تعيّنات و برو و بيا غرق مي‏شدند و اينها با درس خواندن جور در نمي‏آمد...
ايشان پشت سر خود، كسي را راه نمي‏انداخت و تنها مي‏آمد، هر جا مي‏شد،
مي‏نشست و جلوي هر كس بلند مي‏شد، حتي بچه طلبه هم كه مي‏آمد، براي او بلند
مي‏شد و احترام مي‏كرد.[27]
    همۀ صاحبنظران و آنهايي كه از نزديك حاج آقا مصطفي را مي‏شناختند در اين
موضوع اشتراك نظر دارند كه ايشان براي كسب شخصيت، خود را متصل به پدرش
نكرد، بلكه از خود شخصيتي مستقل ساخت.[28]


ب) ساده‏زيستي و تواضع
سيد مصطفي خميني با تأثيرپذيري از پدر بزرگوارش، ساده زيستي را در همۀ ادوار
زندگي‏اش روش پايدار و الگوي زندگي خود قرار داد. در طول حيات وي ساده‏زيستي و
بي پيرايگي در جوانب مختلف زندگي ايشان آشكارا به چشم مي‏خورد و همۀ افرادي كه
با زندگي وي آشنايي دارند، اين موضوع را تأييد مي‏كنند. او بر خلاف بسياري از
آقازاده‏ها پرتوقّع نبود و خود را مانند ديگر طلبه‏ها تلقّي مي‏كرد و زندگي خانوادگي و
معيشتي‏اش نيز متفاوت از آنها نبود. فريده مصطفوي، خواهر سيد مصطفي، در اين باره
چنين مي‏گويد:
پيش از سال 1342، يك زندگي معمولي طلبگي داشت. پس از اينكه به تركيه تبعيد
شد، امكانات بيشتري برايش فراهم شد؛ ولي با اين حال، زيّ طلبگي خود را فراموش
نكرد. در نجف، در يك منزل 45 متري در محله‏اي به نام حويش[29] كه فاصلۀ كمي با
منزل امام(س) داشت، زندگي مي‏كرد...از دنيا بريده بود و به دنبال توسعۀ آن نبود.
اصولاً روي ماديات هيچ حسابي نمي‏كرد. در خرج كردن وقتي هم پولي به دستش
مي‏رسيد، دقت مي‏كرد و سخت مي‏گرفت.[30]
    آيت‏اللّه‏ فاضل موحدي لنكراني نيز در تأييد مطالب مذكور مي‏گويد:
شهيد مصطفي خميني چه در دوران قبل از شروع مبارزۀ پدر بزرگوارش و چه در
دوران شروع مبارزه، چه در ايران و چه در موقعي كه در نجف زندگي مي‏كردند، در
تمامي اين دوره‏ها، با ايشان بوديم، زندگي داخلي ايشان در يك سطح بسيار بسيط و
عادي بود، زندگي ايشان در تمامي اين ايام اصلاً از صورت يك طلبۀ عادي متوسط
خارج نمي‏شد و اين به خاطر اين بود كه ايشان به آنگونه زندگيها هيچ دلبستگي
نداشت. آنكه مورد علاقه ايشان بود، يكي؛ مسألۀ جهات علمي و يكي هم؛ مسائل
مربوط به مبارزه بود. در غير اين دو مسأله، هيچ فكر نمي‏كرد و نمي‏انديشيد.[31]
    يكي از مستندات مهمي كه در زمينۀ ساده‏زيستي و عدم توجه سيد مصطفي به

جمع‏آوري مال و ثروت و پرداختن به تجمل مي‏باشد: وصيتنامۀ ايشان مي‏باشد. در
وصيتنامه‏اش از اموال دنيا فقط كتابهايش را برمي‏شمارد و در مورد آنها نيز احتياط
مي‏كند و يادآور مي‏شود كه آنها نيز از وجوه شرعيه خريداري شده‏اند و اگر فرزندش،
حسين، علوم قديمه را تحصيل نكند، بهتر است آنها را به كتابخانۀ مدرسۀ آيت‏اللّه‏
بروجردي در نجف تحويل دهند.
... جميع كتابهاي خود را در اختيار حسين قرار مي‏دهم به شرط آنكه تحصيل علوم
قديمه كند و در غير اين صورت به كتابخانۀ مدرسۀ آقاي بروجردي در نجف اشرف
تحويل دهند؛ چه آنكه نوعاً از وجوه، تحصيل شده و خلاف احتياط آن است كه
ارث برده شود. چيز ديگري ندارم مگر بعضي مختصر است، آن هم ديگر احتياج به
گفتار ندارد...[32]
 
گفتار پنجم: ويژگيهاي عبادي، عرفاني و مذهبي
آيت‏اللّه‏ سيد مصطفي خميني از نظر معنوي داراي جايگاه و مقام والايي بود. او از ابتداي
زندگي در كنار فراگيري علم، همواره به تهذيب نفس و اخلاق خود توجه و عنايت
ويژه‏اي داشته است. اگر طلاب علوم ديني و روحانيون از اين خصيصه به دور باشند و
نتوانند توأم با تحصيل علوم ديني و اسلامي به تهذيب اخلاق خود بپردازند و در جهاد با
نفس جدّي نباشند، احتمال موفقيتشان در اصلاح اجتماع نيز به همان حد كاهش پيدا
مي‏كند. بنابراين حاج آقا مصطفي با بهره‏مندي از اين ويژگي مهم، آمادگي كامل براي
ورود به اجتماع و به عهده گرفتن نقشهاي اساسي را دارا بود.[33]
    از صفات و ويژگيهاي سيد مصطفي مي‏توان به دائم الذكر بودن وي اشاره كرد.
حجت‏الاسلام علي ستاري كه از نزديك با سيد مصطفي و با ابعاد معنوي او آشنا بود، در
اين مورد مي‏گويد:
در سفرهايي كه با ايشان بودم و به كربلا مي‏رفتيم يا شب جمعه‏اي بود يا شب قدر، كه
مناسبتي داشت، پس از اينكه سوار ماشين مي‏شديم، دو سه جمله كه حرف مي‏زديم،

شروع به خواندن قرآن مي‏كرد. من هم قهراً مجبور بودم در كنار ايشان قرآن
بخوانم.... هيچ گاه در غير مورد ذكر، تسبيح در دست نمي‏گرداند. بسيار ذكر
مي‏گفت. ذكرهاي گوناگوني هم داشت. همۀ آنها را به ياد ندارم؛ اما ذكر «لاحول ولا
قوّة الا باللّه‏» را از او به خاطر دارم. جوري ذكر مي‏گفت كه حالت نمايش و ريا نداشته
باشد. در هنگام ذكر با دعا هم اگر كسي صحبتي مي‏كرد، بدون اينكه به او بفهماند در
چه حالي است، جوابش را مي‏داد؛ معمولاً هم با تبسم پاسخ مي‏داد. گاهي كه
بين‏الطلوعين صبحهاي پنج شنبه يا جمعه وقتي كه خلوت باشد با هم به كوفه مي‏رفتيم
و يا وقتي منزل ما تشريف مي‏آورد، مي‏ديدم كه هميشه در حال ذكر است. جز در
هنگام بحث، دست از ذكر بر نمي‏داشت.[34]
    سيد مصطفي برنامۀ منظمي براي ساعات روز و شب داشت. برنامۀ عبادت؛ مباحثه،
مطالعه، ورزش و تفريح ايشان اكثراً برقرار بود. شب را به عبادت و مطالعه مشغول
مي‏شد و غالباً اين برنامه تا اذان صبح ادامه داشت. پس از اذان، بين دو تا سه ساعت
مي‏خوابيدند. پس از آن به اعمال روزانه مشغول مي‏شد. دو ساعت هم، بعد از ظهر
مي‏خوابيدند و بقيۀ روز بيدار بود. از برنامه‏هاي روزانه وي كه ترك نمي‏شد قرائت قرآن
بود. حتي در هواي گرم نجف، خود را مقيد كرده بود كه روزي يك يا نيم جزءاز قرآن را
تلاوت كند. در شيوۀ قرائت قرآن نيز به سبك خاصي عمل مي‏كرد و بسيار ساده و همراه
با تكان دادن سر و عاميانه بود و معتقد بود كه اين سبك از خواندن قرآن و برخورد
عاميانه با آن، نورانيتي در دل قاري قرآن ايجاد مي‏كند.[35]
    انس دائمي با قرآن در تهذيب نفس و تقويت بُعد عبادي و عرفاني وي تأثير به سزايي
داشت. اين انس به جايي رسيده بود كه در سفرها نيز خواندن قرآن را ترك نمي‏كرد.[36]
    در نماز نيز پابرجا بود. علاوه بر نمازهاي واجب، نمازهاي مستحبي، نوافل و
سجده‏هاي طولاني نيز به جا مي‏آورد، به طوري كه پيشاني او پينه بسته بود. بنا به توصيۀ

امام خميني(س) كه معتقد بودند، بايستي مستحبات در خفا و به دور از چشم مردم باشد
تا ريا در آن راه نيابد، حاج آقا مصطفي نيز به همين دليل مستحباتش را در اتاق دربسته
انجام مي‏داد. نماز شب را نيز همچون نمازهاي واجب، به طور مرتب به‏جا مي‏آورد و
هيچ گاه آن را ترك نمي‏كرد. در ادوار مختلف زندگي‏اش در نمازهاي جماعت امام
خميني(س) شركت مي‏كرد و به ايشان اقتدا مي‏نمود.[37]
    سيد مصطفي با ادعيۀ مختلف نيز مألوف و مأنوس بود. دعاي كميل؛ دعاي توسل،
دعاي ماه رجب، زيارت عاشورا، زيارت جامعه و ساير ادعيۀ فردي و جمعي را به جا
مي‏آورد. وي از شيفتگان خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم‏السلام ـ بود و نسبت به ائمۀ
اطهار عشق مي‏ورزيد و هنگام حضور در مشاهد متبركۀ آنان، حال خاصي داشت؛
بنابراين زيارت نيز يكي ديگر از برنامه‏هاي او بود كه هميشه تكرار مي‏شد. ايشان علاقۀ
خاصي نسبت به امام حسين(ع) داشتند و با شيفتگي و اخلاص تمام به زيارت مرقد
مطهر حضرت اباعبداللّه‏(ع) مي‏رفتند و بدين سبب همه روزه نيز زيارت عاشورا را
مي‏خواندند.[38] سيد مصطفي براي زيارت مرقد مطهر امام حسين(ع) فاصلۀ بين نجف تا
كربلا را پياده طي مي‏كرد؛ البته گاهي نيز با ماشين اين كار را انجام مي‏داد. در مورد يكي
از اين سفرهاي زيارتي وي، حجت‏الاسلام محمدرضا رحمت، خاطرۀ جالبي دارد.
در يكي از مسافرتها به علت گرمي هوا، روزها استراحت مي‏كرديم و شبها راه
مي‏رفتيم. به علت وزن سنگيني كه ايشان داشت پاهايش تاول زده بود؛ لذا من و آقاي
بنكدار، داماد مرحوم مدني، چوبدستي گرفته بوديم پشت كمر حاج آقا مصطفي تا با
تكيه بر آن راه برود، بعداً مطرح شد كه اگر بدين شكل ادامه مسير بدهيم موفق به
زيارت اربعين نمي‏شويم، ناگهان ايشان بر سرعت خود افزود. به طوري كه اصلاً
نتوانستيم به ايشان برسيم.[39]
   حاج آقا مصطفي به همراهان خود كه عازم زيارت كربلا بودند، توصيه مي‏كرد كه در

اين سفرها سعي كنند زيارت عاشورا بخوانند. خودش نيز چنين مي‏كرد. ايشان در كربلا
به مرقد حضرت ابوالفضل(ع) و ساير شهداي كربلا نيز مشرف مي‏شد.
     او در نجف نيز علاوه بر زيارت مرقد اميرالمؤمنين(ع)، به زيارت مسجد سهله نيز
مي‏رفت. در نجف رسم بود كه بيشتر طلاب و فضلا، شبهاي چهارشنبه به مسجد مذكور
مي‏رفتند. در اين مسجد، افراد بسياري خدمت امام زمان(عج) رسيده‏اند. حاج آقا
مصطفي نيز هر هفته به آنجا مي‏رفت و در آن بيتوته مي‏كرد.[40]
    وي سفرهاي زيارتي به سامرا، كوفه، كاظمين و ساير شهرهاي عراق نيز انجام
مي‏داد. چندين بار نيز براي انجام حج و زيارت عازم مكه و مدينه گرديد و در مجموع اين
سفرهاي زيارتي و انجام زيارت به تكامل روحيه و بُعد معنوي و عرفاني خود پرداخت.
     از ساير فعاليتهاي مذهبي سيد مصطفي در نجف و قبل از آن در ايران، شركت در
مراسم اعتكاف و عزاداريهايي بود كه در مساجد و بيوت مراجع و روحانيون برگزار
مي‏شد. او در مراسم عزاداري و روضه‏خوانيها به شدت منقلب مي‏شد و بر مظلوميت
اهل‏بيت عصمت و طهارت اشك مي‏ريخت.
 
گفتار ششم: شركت در محافل و مجامع دوستانه
حاج آقا مصطفي از نظر اخلاقي، فردي خوش خلق، شوخ طبع، بانشاط و اهل تفريح
بود. اين در حالي بود كه نسبت به درس و فراگيري علوم حوزوي نيز جدّيتي مثال زدني
داشت. حجت‏الاسلام هاشمي رفسنجاني كه ايشان را از نزديك مي‏شناخت و سالها با
هم ارتباط نزديكي داشتند در اين زمينه مي‏گويد:
به طور كلي، چند خصيصه را در مورد ايشان بيشتر به خاطر دارم. يكي، جديّت نسبت
به درس و ديگري، بانشاط و اهل تفريح بودن. آن روزها چنين روحيۀ بانشاطي در
ميان طلبه‏ها كم بود. از شنبه تا چهارشنبه مشغول درس و بحث بود، پنج‏شنبه و جمعه را
هم به طور جدّي استراحت و تفريح مي‏كرد. هنگام بحث، داد و فرياد مي‏كشيد. در
مدرسۀ فيضيّه، هميشه آن گوشۀ مدرسه، بر سر درسهاي طلبگي دعوا مي‏شد،


مي‏فهميدم حاج آقا مصطفي آنجاست...‌.
     آزادگي يكي از خصيصه‏هاي ايشان بود. من اين ويژگي را در روابط خصوصي با
ايشان مي‏فهميدم كه روحيۀ آزادمنشي دارد، اهل ريا و ظاهرسازي كه گاهي بعضي از
آقايان گرفتار آن مي‏شوند، نبود.[41]
    اين خلق و خوي سيد مصطفي، موجب جذب طلاب به سوي وي مي‏شد. ايشان با
تعميق اين رويّه، چه در قم و چه در نجف به همراه برخي از طلاب و روحانيون جلسات
و مجامع دوستانه خصوصي‏تري نيز به وجود آوردند. آيت‏اللّه‏ علي‏اكبر مسعودي خميني
در مورد عضويت حاج آقا مصطفي در يكي از اين مجامع دوستانه، زماني كه در قم
بودند، مي‏گويد:
آقا مصطفي داراي تيپ بخصوصي بود و در مجمعي دوستانه عضويت داشت كه از
حيث رفاقت، داراي برنامه خاصي بودند. آنگونه كه به خاطر دارم، در اين گروه
آقايان: شيخ علي تهراني، خلخالي، ابطحي كاشاني و نوري همداني [اخوي كوچك
آقايان نوري همداني ] و آقاي[ آيت‏اللّه‏ محمدرضا] توسلي عضويت داشتند. يكي از
پيشه‏وران قم كه به حرفۀ نجاري اشتغال داشت و يكي ديگر به نام آقاي خطيب كه از
بذله‏گويان معروف دنيا بود، در اين جمع حضور فعال داشت. ورود به حلقۀ آنها كار
آساني نبود و هر كسي را به گروهشان راه نمي‏دادند.
     در كل، اين گروه در وقت درس، بسيار كوشا و فعال و در ساعات فراغت بسيار
بشاش و اهل بذله و شوخي بودند. در وقت عبادت هم برنامه‏هاي عبادي مرتب و داغ
شبانه داشتند. پاتوق آنها در ابتدا سر مقبرۀ مرحوم آقا شيخ فضل‏اللّه‏ نوري بود كه
خدايش بيامرزد. تمام اعضاي گروه به ايشان احترام مي‏گذاشتند.[42]
    در نجف نيز به مناسبتهاي مختلف با دوستان خود گردهم مي‏آمدند و به اعمال
مختلف عبادي و بحث و عزاداري مشغول مي‏شدند. در نجف اين جلسات دوستانه در
منازل افراد و از جمله در منزل خود حاج آقا مصطفي برگزار مي‏شد.[43]


گفتار هفتم: سيد مصطفي و امام خميني(س)
امام خميني(س) از نخستين سالها، نسبت به تربيت حاج آقا مصطفي علاقه‏مندي ويژه‏اي
داشتند. ايشان به مصطفي احترام مي‏گذاشتند و حتي پايشان را جلوي مصطفي دراز
نمي‏كردند.[44] از ابتداي ورود به سن بلوغ، فعاليتها و ديدارهاي وي را با دوستانش زير نظر
داشتند و هميشه كنترل مي‏كردند. به نظر مي‏رسد كه از همان سنين شكل‏گيري
شخصيّت، امام سعي مي‏كردند كه مصطفي اوّلاً، در حوزۀ علميه به تحصيلات خود ادامه
دهد و ثانياً؛ يك شخصيّت سالم و استواري داشته باشد. همين طور هم شد و پس از
پايان دورۀ پنجم ابتدائي بنا به خواست پدرشان وارد حوزۀ علميۀ قم شد و مدتي بعد هم
به طور رسمي لباس روحانيت پوشيد.
     ايشان بتدريج، تحت تأثير روحيه انقلابي حضرت امام(س) قرار گرفت و زماني كه
وارد عرصۀ مبارزه گرديد، يكي از بارزترين ويژگيهايش، روحيۀ ضد شاهي وي بود.
سيداحمد آقا در اين مورد مي‏گويد: «من هيچ كس را مثل ايشان نديدم كه تا آن حد با شاه
بد باشد...‌. او اين را خوب درك كرده بود كه تمام بدبختيهاي ما از شاه است، دولت و
مجلس و اينگونه نهادها را بازيچۀ او مي‏دانست...‌.به خاطر خصوصيات امام او نيز
بسياري از اين خصوصيات را كسب كرده بود و يك حالت كينۀ انقلابي داشت و هرگز در
مقابل مسائل و مشكلات [نهضت اسلامي]، سازگاري نداشت».[45] ايشان همچنين در
مورد علاقه سيد مصطفي به امام مي‏گويد:
از صفات بارز ايشان عشق و علاقه زياد به پدرم بود. من گاهي مي‏گفتم كه اين محبت
از صورت علاقه فرزند و پدري خارج شده است. رابطۀ ايشان با پدرم فوق‏العاده بود
و در زندگي‏اش هم نشان داد كه نسبت به امام چقدر ازخودگذشتگي دارد. در تمام
سختيها با امام بود و هرگز در مقابل مشكلات امام بي‏تفاوت نمي‏ماند، خلاصه همه جا
با ايشان بود.[46]
    سيد مصطفي در تمام مراحل نهضت به جز واقعۀ مدرسۀ فيضيۀ قم در فروردين‌1342


كه به زيارت عتبات عاليه رفته بود، در بقيه مراحل، در ايران، تركيه و عراق تا اول
آبان‌1356 در كنار امام بود. او ضمن مراقبت از سلامتي ايشان، در مبادلۀ پيامها و
اطلاعات با هوشياري عمل مي‏كرد. محمود بروجردي، داماد امام در اين مورد مي‏گويد:
به خاطرم هست كه در ابتداي مخالفت حضرت امام با قانون انجمنهاي ايالتي و
ولايتي، ايشان، با دقت رفت و آمدهاي افرادي را كه وابسته به دولت وقت بودند ـ چه
روحاني و چه غير روحاني ـ زير نظر داشتند. توضيح اينكه گروهي از روحانيون
حوزه قم تبديل لباس كرده بودند و در مسندهاي مختلف دولتي، چه دادگستري و چه
ثبت اسناد و مشاغل ديگر، پست‏هاي حساس داشتند و چون سابقه آشنايي با امام
داشتند، دولت وقت كوشش مي‏كرد از اين افراد بيشتر در جهت اغراض خود استفاده
كند و اين افراد را به قم اعزام مي‏كرد كه با ملاقات با مراجع بزرگوار، نيّات و كارهاي
خلاف دولت را موجه جلوه دهند تا اينكه از مخالفت مراجع با دولت جلوگيري به
عمل آورند و من خودم شاهد حضور يكي از اين افراد بودم.
     حاج آقا مصطفي با شدت هر چه تمامتر مراقبت مي‏كردند، مبادا اين فرد، مطلبي
را برخلاف اهداف نهضت بيان كند. به من گفتند: تو همراه آن شخص برو خدمت
حضرت امام و دقيقاً مراقب باش مطلبي را كه مي‏گويد مبادا خلاف جهت مبارزه
باشد.[47]
    اين روايت، بيانگر اهميت جايگاه نهضت اسلامي در نظر سيد مصطفي و متقابلاً
نقش او در نهضت بود.
     او گام به گام با امام بود و اصولاً مصطفي جدا از امام قابل تصور نيست، گرچه امام در
همۀ دوره‏هايي كه با مصطفي بودند، تأكيدشان بر اين بود كه سيد مصطفي تحصيل را
جدّي بگيرد و هيچ چيز را به تحصيل ترجيح ندهد؛ امّا سيد مصطفي نشان داد كه هم
مي‏توان در تحصيل جدّي شد و هم مبارزه را در آن گستردگي ادامه داد.
     سيد مصطفي زماني كه امام در سال 1342 دستگير شدند، تمام تلاش خود را براي
آزادي ايشان به كار بست. با مراجع و روحانيون مشورت كرد و سعي كرد كه آنها ساكت


ننشينند، تا شايد واكنش گستردۀ روحانيون و مردم، رژيم را به تسليم وادارد.[48]
    آقا مصطفي، امين و مورد وثوق امام بود. محرمانه‏ترين پيامها از طريق او به امام
مي‏رسيد و يا پيامهايي از طريق او به ديگران انتقال مي‏يافت. زماني كه امام در سال 1342
در قيطريه تهران تحت نظر بودند، تنها رابط مشخص و مجاز ايشان مصطفي بود.[49] پس از
آزادي امام و بازگشت به قم در فروردين 1343 نيز همراه امام بود. در زمان تبعيد امام به
تركيه نيز، پس از آزاديشان از زندان به وي پيوست و در آنجا مراقب سلامتي و تغذيه او
بود. در عراق بيش از هرجا و زمان ديگر احساس مسئوليت مي‏كرد و سعي مي‏كرد كه
ايشان را تنها نگذارد.
     بُعد ديگر روابط سيد مصطفي با امام خميني، روابط مريد و مرادي و روابط شاگرد
و‌استادي بود. امام خميني(س) از اول ورود مصطفي به عرصۀ علم و دانش، استاد ايشان
بودند و تا آخرين لحظات عمرشان نيز اين رابطه حفظ شد و مستحكمتر گرديد. روحيات
عرفاني‌امام در مصطفي نيز متجلّي بود و بدين سبب مصطفي نيز همچون ايشان كمترين
تلاشي در توجه به نفسانيّات و خوشيهاي زودگذر دنيوي نداشت و آنچه از زندگي مادي
وي برمي‏آيد، هيچ تلاشي براي اندوختن ثروتي يا جمع مالي ولو اندك، انجام نداده
است.
     امام خميني(س) از نظر علمي جايگاه ويژه‏اي براي سيد مصطفي قائل بودند. در
مورد جلسات درس و بحث مصطفي با امام در نجف، حجت‏الاسلام اسماعيل
فردوسي‏پور كه از ناظرين امر بود، چنين مي‏گويد:
در جلسات درس، وقتي بحث علمي به ميان مي‏آمد، يكه‏تاز ميدان بود؛ بسيار خوب
بحث و مطلب را قاطع ادا مي‏كرد؛ در درس حضرت امام يكي از مستشكلان بود؛
معمولاً در جلسات درس خارج نجف، اينطور مرسوم بود كه اگر مستشكل
نمي‏توانست حرف خود را خوب بيان كند يا حرف درستي براي زدن نداشت يا به هر
صورت، خودش يا حرفش براي استاد جاذبه‏اي نداشت، استاد به حرفش گوش
نمي‏داد؛ اما حاج آقامصطفي شخصيتي بود كه وقتي شروع به صحبت مي‏كرد، امام تا


پايان حرفهاي او را گوش مي‏دادند، بعد هم با كمال دقت به او جواب مي‏دادند.[50]
    در مورد نظر كلي امام به آقا مصطفي نيز مي‏توان گفت كه امام، از ايشان به عنوان
«اميد آينده اسلام» نام برده‏اند.
دسته ها :

زندگينامه امام خميني ( ره )

مولودي از سلاله ي عصمت و طهارت در 20 جمادي الاخر 1320 ه. ق مصادف با ميلاد دخت گرامي پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله گام به عرصه وجود نهاد . نام پدرش آيت الله شهيد سيد مصطفي موسوي و نام مادرش هاجر احمدي بود . وي را روح الله نامگذاري كردند. مرحوم سيد مصطفي كه تحصيلات خود را در زادگاهش شروع و در نجف و سامرا با كسب معارف الهيه ادامه داده بود ، زمان ميرزاي شيرازي در زمره علما و مجتهدين آن عصر قرار داشت  و از نجف كه بازگشت ، زعامت اهالي خمين را عهده دار شد و به رفع تجاوزات و تعديات دستگاه ظالم  پرداخت . او در خمين ، با ايجاد جلسات معارف اسلامي به آگاه ساختن توده مردم ، اقدام كرد؛ و سرانجام در راه خمين و اراك به دست طاغوتيان  و اصحاب شقاوت شهيد شد. امام ( ره ) در پنج ماهگي يتيم شد و بعد از شهادت پدر،  تحت سرپرستي مادر ، عمه و دائي مهربانش پرورش يافت. امام تحصيلات مقدماتي را در خمين نزد ميرزا محمود شروع كرد و سپس آن را در مكتب ملاابوالقاسم در مدرسه جديد التأسيس احمديه ي آن ديار ادامه داد. در سن پانزده سالگي ، تحصيلات فارسي آن روز را به اتمام رسانيد و نزد برادر بزرگش مرحوم آيت الله پسنديده ، صرف ، نحو و منطق را شروع كرد و تا سال 1338 ه. ق از محضر ايشان بهره كافي برد .

در سن 19 سالگي هنگامي كه چهار سال از وفات مادرش مي گذشت ، به واسطه روح تشنه و جستجوگرش راهي حوزه علميه اراك  شد كه ازحوزه هاي بزرگ ديني به شمار مي رفت و تحت  زعامت و سرپرستي مؤسس حوزه علميه ي  قم مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي ، از مجتهدين حوزه علميه نجف اشرف واز شاگردان برجسته حوزه درس مرحوم ميرزاي شيرازي ، اداره مي شد. در سال 1340 ه.ق آيت الله حائري يزدي به درخواست علماي بزرگ شهر مذهبي قم از اراك مهاجرت و تحت الطاف الهي موفق شد حوزه علميه قم را تأسيس كند  .  امام ره در پي استاد، حوزه اراك را ترك كرد و در حوزه علميه ي قم به تحصيل پرداخت و درمحضر آيت الله حائري يزدي پايه هاي علمي و مباني فقهي و اصولي را تكميل كرد و در محضر مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر يزدي ( معروف به حكيم) درعلم هيئت مهارت يافت. امام ( ره ) از استاد و مراد خود مرحوم آيت الله شاه آبادي  متون مختلف عرفان، حكمت و فلسفه را فراگرفت و خود را در درياي علوم اسلامي غرق كرد .  در سال 1345 ه. ق سطوح را به پايان رسانيد و به درجه اجتهاد نايل آمد و بدون نياز علمي و فلسفي به حوزه هاي علميه نجف در زمره ي مجتهدين و نوابغ فقهي قرار گرفت. در سال 1348 ه.ق با دخت مكرمه مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا محمد ثـقفي تهراني ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج دو پسر و سه دختر بود . امام ( ره )  در سال 1347 ه.ق در حالي كه فقط 27 سال داشت، تدريس فلسفه را آغاز كرد. سپس در سال1364 ه. ق همزمان با ورود آيت الله بروجردي به قم به تدريس علوم منقول ،  خارج فقه و اصول پرداخت .  قبل از آن ، مدتي به تدريس " سطوح" اشتغال داشت و كتاب هاي فقه و اصول را با بياني شيوا و رسا براي طلاب و فضلا شرح و بسط مي داد .

ايشان از همان اوان جواني ، مبارزات سياسي خويش را عليه ظلم و جور آغاز نمود و چندين بار تبعيد و زنداني شد.

امام در پيروزي انقلاب اسلامي ، نقش بزرگي را در رهبري  مردم  برعهده داشت و بالاخره در12 بهمن 1357 پس از سال ها تبعيد به وطن بازگشت و تا سال 1368 ، هدايت جامعه را بر عهده داشت و بالاخره در 14/ خرداد/1368 ، دنياي خاكي را وداع گفت و به عرش الهي هجرت نمود.

X