معرفی وبلاگ
ما از خم پرجوش ولايت مستيم/ عهدي ازلي با ره مولا بستيم/ بنگر که وظيفه چيست در اين ميدان/ ما افسر جنگ نرم آقا هستيم/ وبلاگ فرهنگي مذهبي شهيدان عبوري مدیر وبلاگ احسان آزرده
دسته
لينك دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 315386
تعداد نوشته ها : 123
تعداد نظرات : 121
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

 مغز آدمي شگفت انگيز ترين پديده عالم خلقت است. دانشگر در شماره هاي پيشين خود چندين گزارش مفصل درباره ي شگفتي هاي مغز انسان منتشر كرده است، زيرا شناخت مغز در واقع شناخت انسان و رازها و پيچيدگي هاي وجود اوست. در مقاله اي كه اكنون مي خوانيد به يك پرسش بنيادي ديگر درباره ي مغز پرداخته شده است: آيا مغز زنان و مردان با هم تفاوت دارند؟ " اين پرسش يك سده پيش عرصه ي دانش مطرح شد، و امسال با سخنراني رئيس دانشگاه "هاروارد" دوباره پرسش روز شده است. پاسخي كه تا امروز پذيزفته شده اين است كه: " البته تفاوت هايي ميان مغز زنان و مردان وجود دارد، اما اين تفاوتها به هيچ وجه دليل برتري يكي بر ديگري نيست. شايد با عواطف و احساسات و رفتار زنان و مردان دست پيدا كنيم، و مثلاً در معالجه ي بيماري هاي مختلف به جنسيت افراد نيز توجه نماييم.

در يك روز ابري در اواسط ژانويه، "لارنس سامرز"، رئيس دانشگاه هاروارد، اين امكان را مطرح كرد كه تفاوتهاي ذاتي در ساختمان مغز مردان و زنان شايد عامل اصلي نسبت كم تعداد زنان به مردان در عرصه ي علوم باشد. اظهارات او آتش جدلي را دوباره شعله ور كرد كه يك قرن است بيش و كم فروزان است، يعني از همان زماني كه برخي از دانشمندان كه مغز هر دو جنس را اندازه مي گرفتند با استفاده از يافته ي اصلي خود، يعني اينكه معمولاً مغر زنان كوچك تر از مردان است، به تائيد اين ديدگاه برخاستند كه زنان از لحاظ عقلي فرو دست تر از مردان اند.

اما تا به امروز هيچ كس نتوانسته شواهدي بيابد حاكي از اينكه عدم مشابهت كالبد شناختي ممكن است سبب شود كه زنان قادر نباشند به تشخيص آكادميك در عرصه هاي رياضي، فيزيك يا مهندسي دست يابند. و تازه، معلوم شده است كه مغز مردان و زنان از بسياري جهات كاملاً به هم شباهت دارد. با اين همه در ده سال گذشته، پژوهشگران خيل حيرت آوري از تفاوت هاي ساختاري، شيميايي و كار كردي در مغز زنان و مردان را ثابت كرده اند. البته اين تفاوت ها تنها "تفاوت" هستند نه دليل برتري يكي بر ديگري.

اين عدم شباهت ها صرفاً مشخصه هاي خاص و جالب هر جنس نيستند كه احتمالاً توضيح مي دهند چرا مردان بيش از زنان از تماشاي فيلم هاي "سه كله پوك" لذت مي برند. اين يافته ها اين امكان را مطرح مي كنند كه شايد لازم باشد براي معالجه ي انواع و اقسام بيماري ها، از جمله افسردگي، اعتياد، اسكيزوفرني و .... درمان هاي خاص زنانه و مردانه ابداع كنيم. علاوه بر اين، اين تفاوت ها نشان مي دهند پژوهشگراني كه ساختار و كاركرد مغز انسان ها را مي كاوند بايد جنسيت اشخاص مورد آزمون خود را به هنگام تحليل داده هاي مربوط به آنها در نظر بگيرند و در مطالعات آتي از زنان و مردان هر دو استفاده كنند، در غير اينصورت ممكن است نتايج حاصل از مطالعاتشان گمراه كننده باشد.

 

 آيا مغز زن و مرد ساختي متفاوت دارد؟

  تا همين چندي پيش، عصب شناسان معتقد بودند كه تفاوت هاي مغز زن و مرد صرفاً منحصر به مناطقي از مغز است كه در رفتار جفتگيري دخالت دارد. "سيمور ليواين" از  دانشگاه استنفورد در مقاله اي كه در سال 1345/1966 تحت عناون" تفاوت هاي مغز دو جنس "نوشت تشريح كرد كه چگونه هورمون هاي جنسي به هدايت رفتارهاي واگري توليد مثل در موش ها كمك مي كنند. ليواين در اين بررسي خود فقط از يك منطقه ي مغز نام برده بود: هيپوتالاموس(سازه اي كوچك در قاعده ي مغز كه در تنظيم توليد هورمون و كنترل رفتارهاي اساسي همچون خوردن، آشاميدن و آميزش دخالت دارد) يك نسل از عصب شناسان با اين اعتقاد به عرصه رسيدند كه "تفاوت هاي مغز دو جنس" عمدتاً به رفتارهاي جفتگيري، هورمون هاي جنسي و هيپوتالاموس مربوط مي شود.

حال اما اين ديدگاه با انبوه يافته هايي كه تاثير جنسيت را در حوزه هاي متعدد شناخت و رفتار از جمله حافظه، عاطفه، بينايي، شنوايي، پردازش چهره ها و پاسخ مغز به هورمون هاي فشار عصبي برجسته مي سازند دگرگون مي شود. اين پيشرفت ها در پنج تا ده سال گذشته به يمن كاربرد فزاينده ي تكنيك هاي پيچيده ي تصوير برداري غير تهاجمي از قبيل توموگرافي با گسيل پوزيترون(پي اي تي) و تصوير برداري با تشديد مغناطيسي كاركردي (اف ام آر آي)، كه قادرند به درون مغز داوطلبان زنده سرك بكشند، تسريع شده است.

اين آزمايش ها كه به كمك تصويربرداري انجام شده آشكار ساخته كه تفاوت هاي كالبد شناختي در مناطق متعددي در سر تا سر مغز يافت مي شوند. براي مثال، "جيل گلدستاين" از دانشكده ي پزشكي دانشگاه هاروارد و همكارانش با استفاده از " ام آر آي"اندازه ي چندين ناحيه ي قشري و زير قشري مغز را اندازه گرفتند. اين پژوهشگران از جمله دريافتند كه بخش هايي از قشر پيشاني مغز جايگاه بسياري از كاركردهاي شناختي عالي است در زنان حجيم تر از مردان است، همچنان كه بخش هايي از قشر كناري كه در پاسخ هاي هيجاني دخالت دارد. در مردان نيز بخش هايي از قشر آهيانه اي كه در ادراك فضا دخالت دارد از زنان بزرگ تر است، و همين طور بادامه ي مغز (ساختاري بادام شكل كه به اطلاعات بر انگيزاننده ي هيجانات پاسخ مي دهد يعني به هر چيز كه سبب تند شدن ضربان قلب و ترشح آدرنالين مي شود)اين اختلاف اندازه ها و نيز ساير تفاوت هاي ذكر شده در سر تا سر مقاله نسبي اند: يعني مقصود از آنها حجم كلي آن سازه نسبت به حجم كلي مغز است.

تفاوت در اندازه ي سازه هاي مغزي را عموماً بازتابنده ي اهميت نسبي آنها براي جانور مي دانند. براي مثال، نخستي ها بيشتر بر بينايي متكي اند تا بويايي؛ در موش ها فضايي بيشتر به بويايي اختصاص يافته است. بنابر اين، وجود اختلافات كالبد شناختي گسترده بين زنان و مردان نشان دهنده ي اين است كه جنسيت  در نحوه ي عملكرد مغز تأثير مي گذارد.

ساير تحقيقات به كشف تفاوت هاي كالبد شناختي دو جنس در سطح سلول پرداخته اند. براي مثال، "سانرا ويتلسن" و همكارانش در دانشگاه "مك مستر" كشف كرده انند كه تراكم ياخته هاي عصبي در بخش هايي از قطعه ي گيجگاهي قشر مغز، كه با پردازش زبان و درك و مفهوم متن سرو كار دارد، در زنان بسيار بيشتر است.

پژوهشگران با شمارش ياخته هاي عصبي در نمونه هاي كالبدشكافي دريافتند كه در زنان در دو لايه از شش لايه ي قشر مغز در هر واحد حجم ياخته هاي بيشتري دارند. يافته هاي مشابه نيز در مورد قطعه ي پيشاني متعاقباً گزارش شد. با در دست داشتن اين اطلاعات، عصب شناسان حال مي توانند به كاوش در اين زمينه بپردازند كه آيا اختلافات ناشي از جنسيت از لحاظ تعداد ياخته هاي عصبي با تفاوت در توانايي هاي شناختي همبستگي دارد براي مثال بررسي كنند كه آيا اين ازدياد تراكم ياخته هاي عصبي در قشر شنوايي مغز زنان با عملكرد بهتر زنان در آزمون هاي سيالي كلامي ارتباط دارد يا نه.

اين تفاوت هاي كالبدشناختي شايد عمدتاً نتيجه ي فعاليت هورمون هاي جنسي باشد كه مغز جنين را لبريز مي كنند. اين ستروئيدها به هدايت سازماندهي و ارتباطات مغز در طول تكامل آن كمك مي كنند و در ساختار و تراكم سلول هاي عصبي در مناطق مختلف مغز تأثير مي گذارند. جالب اين است كه نواحي مغزي كه بنا به يافته هاي "گلدستاين" در زنان و مردان متفاوت است همان نواحي است كه در حيوانات حاوي بيشترين تعداد گيرنده هاي هورمون هاي جنسي در طي رشد است. اين همبستگي ميان اندازه ي منطقه ي مغز در بزرگسالان و عمل استروئيد جنسي در دوره ي زهداني حاكي از آن است كه دست كم بخشي از تفاوت هاي جنسي در كاركرد شناختي ناشي از تأثيرت فرهنگي يا تغييرات هورموني در دوره ي بلوغ نيست، بكه در واقع از همان بدو تولد وجود دارد.

 

 گرايش هاي ذاتي زن و مرد

  چندين مطالعه ي هيجان انگيز در زمينه ي رفتار بر شواهد دال بر ايجاد برخي از تفاوت هاي جنسيتي در مغز پيش از اينكه نوزاد اولين نفسش را بكشد افزوده اند. در طي سال ها، پژوهشگران بسياي از هم جدا مي شود. پسران و دختران خردسال در زمان انتخاب اسباب بازي از هم جدا مي شود. پسران معمولاً به سمت توپ يا ماشين هاي اسباب بازي گرايش دارند، حال آنكه دختران معمولاً به سمت عروسك كشيده مي شوند. اما هيچ كس واقعاً نميتواند بگويد كه آيا اين رجحان ها را فرهنگ رايج جامعه ديكته مي كند يا زيست شناسي ذاتي مغز.

براي يافتن پاسخ اين پرسش، "مليسا هاينز" از سيتي يونيورسيتي لندن و "گريان آلگزاندر" از دانشگاه تگزاس به سراغ ميمون ها رفتند كه يكي از نزديك ترين اقوام ما در ميان حيوانات اند. پژوهشگران به گروهي از ميمون هاي "وروت" (vervet: نوعي ميمون در جنوب و مشرق آفريقا) امكان انتخاب از ميان چند اسباب بازي را دادند كه شامل عروسك هاي پارچه اي، كاميون اسباب بازي و اقلامي مثل كتاب هاي مصور بود كه از لحاظ جنسي، خنثي هستند. آنان متوجه شدند كه ميمون هاي نر در مقايسه با همتايان مونثشان وقت بيشتري را صرف تعامل با اسباب بازي هايي مي كنند كه نوعاً دختران آنها را ترجيح مي دهند. هر دو جنس به ميزاني مساوي با كتاب هاي مصور و ساير اسباب بازي هاي خنثي از نظر جنسيتي ور رفتند.

چون بعيد است كه گرايش ميمون هاي "وروت" متأثر از فشارهاي اجتماعي فرهنگ انساني بوده باشد، اين نتايج حكايت از آن دارد كه ترجيح اسباب بازي ها در كودكان، دست كم تا حدي، ناشي از تفاوت هاي زيست شناختي ذاتي است. اين واگرايي، و در واقع تمامي تفاوت هاي كالبد شناختي مغز دو جنس احتمالاً در نتيجه ي فشارهاي انتخاب در حين تكامل رخ داده اند. در مورد مطالعه ي مربوط به اسباب بازي ها، نرها چه انسان و چه نخستي ها اسباب بازي هايي را ترجيح مي دهند كه بتوان آنها را در فضا به پيش راند و بازي پر قيل و قال به راه انداخت.و به نظر مي رسد معقول است اگر فرض كنيم به اين كيفيت ها ممكن است با رفتارهاي مفيد براي شكار و جفت يابي مربوط باشند. به همين ترتيب مي توان اين فرضيه را مطرح كرد كه افراد مونث هم اسباب بازي هايي انتخاب مي كنند كه به آنها امكان مي دهد مهارت هايي را كه روزي براي پرورش فرزندانشان لازم است تمرين كنند.

رويكرد "سايمون بارون_كوهن" و همكارانش در دانشگاه كمبريج در پرداختن به تأثير سرشت در برابر پرورش از لحاظ تفاوت هاي دو جنس متفاوت اما به هيمن اندازه خلاق است. پژوهشگران متعددي عدم شباهت نوزادان مذكر و مونث را از لحاظ "مردم _ محور" بودنشان وصف كرده اند. براي مثال، :بارون_كوهن" و دانشجويش دريافتند كه دختران يك ساله مدت زمان بيش از پسران همسن خود به مادرشان نگاه مي كنند. و زماني كه به اين كودكان امكان تماشاي فيلم داده مي شد به مدت بيشتري نگاه مي كردند، حال آنكه پسران به سمت فيلمي گرايش داشتند كه در آن اتومبيل نشان داده مي شد.

البته اين ترجيحات را مي شود به تفاوت هاي نحوه ي رفتار يا بازي بزرگسالان با پسران و دختران نسبت داد. براي حذف اين امكان، "بارون_كوهن"  و دانشجويش يك گام پيشتر رفتند. آنان دروبين ويديوي خود را به بخش زايمان يك بيمارستان بردند تا ترجيحات نوزادان يك روزه را بررسي كنند. به اين نوزادان صورت مهربان يك دانشجوي دختر زنده يا عروسك آويزي از صورت همان دانشجو با همان رنگ و شكل و اندازه را نشان مي دادند كه اجزاي صورتش را در خم ريخته بودند. براي پيشگيري از هر گونه سوگيري، آزمايشگران در زمان آزمايش از جنسيت هر نوزاد بي خبر بودند. زماني كه نوارها را تماشا مي كردند، متوجه شدند كه دختران مدت زمان بيشتري به دانشجوي زنده نگاه كرده اند، حال آنكه پسران به شيء مكانيكي بيشتر نگاه كرده بودند. اين تفاوت در علاقه ي اجتماعي در اولين روز زندگي آشكار بود كه باز به طور ضمني حكايت از آن دارد كه ما برخي تفاوت هاي شناختي ذاتي جنس خود از مادر به دنيا مي آييم.

 

واكنش هاي زن و مرد در برابر تنش ها

 در بسياري موارد، تفاوت هاي شيميايي و ساخت مغز دو جنس در چگونگي پاسخ نرها و ماده ها به محيطشان يا واكنش آنان به رخدادهاي تنش زا و ميزان به خاطر سپردن اين رخدادها تأثير مي گذارد. براي مثال بادامه ي مغز را در نظر بگيريد. "گلدستاين" و ديگران گزارش كرده اند كه بادامه ي مغز مردان بزرگ تر از زنان است، و ارتباطات ياخته هاي عصبي اين منطقه در موش هاي نر بسيار بيشتر از موش هاي ماده است. انتظار مي رود اين تفاوت هاي كالبد شناختي در نحوه ي واكنش نرها و ماده ها در برابر فشار عصبي تقاوت هايي ايجاد كند.

براي ارزيابي تفاوت يا عدم تفاوت پاسخ بادامه ي نرها و ماده ها به فشار عصبي، "كاتارينا براون" و همكارانش در دانشگاه "اتو فن گوريك" (در ماگدبورگ آلمان" همزاد را از مادرشان براي مدتي كوتاه جدا كردند.(Degu: جانوري شبيه جوجه تيغي ار آمريكاي جنوبي)براي اين جوندگان اجتماعي امريكاي جنوبي همچون سنجاب هاي مرغزار در جرگه هاي بزرگ زندگي مي كنند، حتي جدايي موقت هم ممكن است بسيار آزار دهنده باشد. اين پژوهشگران پس از اين تجمع گيرنده هاي "سروتونين" را در مناطق مختلف مغز اندازه گرفتند. سروتونين انتقال دهنده ي عصبي يا مولكول حامل سيگنالي است كه كليد واسطه ي رفتار هيجاني است. (براي مثال، مصرف فلوكستين كاركرد سروتونين را افزايش ميدهد.)

پژوهشگران اجازه دادند كه توله ها در دوره ي جدايي صداي مادرشان را بشنوند و دريافتند كه اين درونداد شنيداري تجمع گيرنده هاي "سروتين" را در بادامه ي مغز توله هاي نر افزايش داده، اما تجمع همين گيرنده ها را در توله هاي ماده كاهش داده است. هر چند دشوار بتوان از اين مطالعه به نتايجي در مورد رفتار انسان دست يافت، اما نتايج آن اشاراتي است بر اينكه اگر اتفاق مشابهي براي كودكان رخ دهد، اضطراب جدايي ممكن است در بهداشت عاطفي نوزادان مذكر و مونث تأثيرات متفاوتي بگذارد. اگر بخواهيم براي مثال درك كنيم كه چرا اختلالات اضطراب در دختران بسيار  شايع تر است تا در پسران، دست زدن به آزمايش هايي چون اينها ضروري است.

منطقه ي ديگري در مغز كه امروز مي دانيم از لحاظ كالبدشناسي و پاسخ به فشار عصبي در دو جنس تفاوت دارد "هيپوكامپ" است(كه سازه اي است حياتي براي ذخيره ي خاطره و نقشه برداري فضايي از محيط فيزيكي.).

تصويربرداري ها به طور يكنواخت نشان مي دهند كه هيپوكامپ مغز زنان بزرگ تر از مردان اسن.اين تفاوت هاي كالبد شناختي ممكن است به نحوي با تفاوت هاي مسير يابي مردان و زنان ارتباط  نزديك داشته باشد. مطالعات بسيار حاكي از آن است كه مردان به احتمال بيشتر مي توانند با تخمين زدن فاصله ي فضايي و جهت راهيابي كنند ("ناوبري كور")، حال آنكه زنان به احتمال بيشتر با زير نظر گرفتن علايم و نشانه ها راهيابي مي كنند. موش هاي نر نيز با استفاده از اطلاعات مربوط به حهت موقعيت راه خود را در ماز پيدا مي كنند، حال آنكه موش هاي ماده در همان مازها بيشتر با استفاده از نشانه هاي موجود راه خود را مي يابند. (به هر حال، هنوز مانده تا محققان اثبات كنند كه موش هاي نر كمتر از ماده ها درباره ي مسير سوال مي كنند.)

حتي ياخته هاي عصبي موجود در هيپوكامپ مغز نرها و ماده ها دست كم از لحاظ نحوه ي واكنش به تجارب يادگيري، رفتار متفاوتي دارند.

براي مثال، "جنيس جوراسكا" و همكارانش در دانشگاه "ايلي نوي" نشان داده اند كه قرار دادن موش ها در يك "محيط غني شده"(يعني قفس هاي پر از اسباب بازي و جوندگان ديگر براي ارتقاي تعامل اجتماعي) در ساختمان ياخته هاي عصبي موجود در هيپوكامپ موش هاي نر و ماده تأثيرات نا مشابهي داشت. در ماده ها، اين تجربه سبب شد كه شاخه هاي درختان "دندريت" سلول هاي عصبي _(يعني ساختارهاي چند شاخه اي كه سيگنال ها را از ياخته هاي عصبي ديگر دريافت مي كنند)_ "انبوه تر" مي شوند.

اين تغيير محتملاً منعكس كننده افزايشي در ارتباطات ياخته ها عصبي است كه تصور مي شود در ذخيره سازي خاطرات دخالت دارند. اما در نرها، محيط پيچيده در درختان دندريت تأثيري نداشت يا اندكي آنها را هرس كرد.

اما يادگيري موش هاي نر گاه در هنگام فشار عصبي بهتر مي شود. "تريسي شورس" از "دانشگاه راتگرز" و همكارانش دريافتند كه دادن شوك هاي يك ثانيه اي به دم موش هاي نر براي مدتي كوتاه عملكرد را در يك تكليف آموخته تقويت كر و تراكم ارتباط هاي دندريت با ساير ياخته هاي عصبي را در موش هاي نر افزايش داد. اما در موش هاي ماده همين شوك عملكرد را خراب كرد و تراكم ارتباط ها را كاهش داد. يافتن چنين نتايجي از لحاظ اجتماعي نيز

پيامدهاي جالبي دارد. هر چه بيشتر كشف مي كنيم، بررسي تفاوت بالقوه ي محيط هاي بهينه ي يادگيري براي پسران و دختران ضرورت بيشتري مي يابد.

دسته ها : تفاوت ها
X