نگاهي به چهل سال فعاليت هنر-قرآني استاد روشن
خسرو روشن، مدرس انجمن خوشنويسان است و مدرك درجه يك هنر- كه معادل پروفسوري است- را دارد. او مبدع هنر طراحي حجمي قرآني است و اين مكتب هنري را به نام مكتب قرآني نامگذاري كرده است.
هياهوي رنگ
خسرو روشن، مدرس انجمن خوشنويسان است و مدرك درجه يك هنر- كه معادل پروفسوري است- را دارد. او يكي از قرآنينويسترين هنرمندان خطاط كشور است كه تلاش فراواني در جهت اشاعه هنر ايراني- اسلامي در جهان كرده.
او نمايشگاههاي فراواني از آثار قرآنياش را به صورت انفرادي و گروهي در گالريهاي جهان برگزار كرده و مهمترين دغدغه او بسط هنر قرآني است. او مبدع هنر طراحي حجمي قرآني است و اين مكتب هنري را به نام مكتب قرآني نامگذاري كرده.
خسرو روشن از «قرآنينويسترين» هنرمندان خطاط كشور است، چنان كه تاكنون توانسته چندين نمايشگاه خارج از كشور و همچنين در داخل كشور برگزاركند.
آنچه او در متن كارهاي خود مورد توجه قرار ميدهد، استفاده از رنگها و المانهاي اسلامي است. انتخاب آگاهانه رنگها و همراستايي آنها با مفاهيم به كار رفته در تابلوها از جمله مسائلي است كه در اكثر تابلوهايش ميتوان ديد.
روشن ميگويد: «پس از حضور در جوار مولا علي(ع) و كار هنري در معيت حرم ايشان رقيق شدم. زمان زيارت حضرت امير(ع) همواره اشك شوق در چشمانم بود و برايم عجيب بود بين 1500 نفر هنرمند خطاط در ايران چگونه من و استاد جليل رسولي براي حضور در اين كاروان انتخاب شديم.
در آثار روشن روح مفهومگرايي را ميتوان ديد.چنانچه از ميان آثار استاد اسرافيل شيرچي نيز ميتوان به اين مساله دست يافت. همگرايي مفهومي در كنار زيبايي بصري، نكته شاخصي است كه در ذات هنر نقاشيخط وجود دارد و خسرو روشن، اسرافيل شيرچي و ديگر استادان اين هنر با تركيبهاي شاعرانه، رنگهاي خيالانگيز و همسو با مفهوم اثر ديدگاه تجسميتري از نقاشيخط ارائه كردهاند. روشن در استفاده از رنگها در تابلوهاي نقاشيخط معتقد است:
«در نقاشيخطها بيشتر از رنگهاي پاييزي استفاده ميكند؛ چراكه هم با موضوع اثر متناسب است و هم حضرت رسول تاكيد ويژهاي بر استفاده از رنگهاي زرد و قهوهاي داشتهاند.»
استاد روشن رنگها را بسط دهنده مفاهيم ميداند. او ميگويد در دل كوير گاهي امامزاده يا مسجدي را ميبينيم. كوير با پهنهاي بلند با رنگهاي گرم و اخرايي و در ميان آن گنبد فيروزهاي مسجدي مانند نگيني ميدرخشد.
اين همگرايي رنگها باعث انتقال صريحتر مفهوم به مخاطب است. او همچنين رنگها و مفاهيم را در طول همديگر ميداند و وجود هر كدام را بدون ديگري ابتر ميخواند. او معتقد است در تابلوهاي نقاشيخط قرآني رنگها مكمل مضامين ديني هستند و مضامين ديني هم به رنگها – اگر در جاي خود به كار رفته باشد- مفهوم خواهند داد.
استاد روشن در تحريرها و توليد آثار هنري خود، نيم نگاهي به ثلث تزئيني داشته است. او در تابلوهايي كه به ثلث تزئيني نگاشته از شيوه منحصر به فرد خود در نگارش حروف عمودي مانند «الف»، «ك»، «ل» و «ط» استفاده ميكند. او با كشيدن غيرمتعارف اين حروف معتقد است استحكام و اقتدار اين خطوط را نشان ميدهد؛ رديفي از حروف و كلمات با الفهاي عمودي بلند. روشن اعتقاد دارد كشيدگي عمودي حروف ذكر شده فضاي لطيفي مانند صفحه بارش باران براي مخاطب ايجاد ميكند؛ گويي باراني از كلمات بر بوم باريده است.
او در نگارش اين خط از كتيبههاي مسجد شيخ لطفالله كه به قلم عليرضا عباس نوشته شده بهره گرفته است. روشن البته كتيبهنگاران دوران صفويه را بهترين خطنگارهاي خط ثلث تزئيني ميداند و ميگويد: «كمال اين هنر در مسجد جامع شهر يزد به كار رفته است.
قانونمندي، ايستادگي و اقتدار مفاهيمي هستند كه در حروف عمودي روشن قابل دركند؛ مفاهيمي كه در كنار مضمونهاي قرآني مورد استفاده توسط روشن به بهترين شيوه افاد مطلوب كردهاند.
نوآوري
استاد روشن، مبدأ هنر طراحي حجمي قرآن نيز هست؛ هنري كه مدرنيزهشدهترين وجه هنر اسلامي استاد است. طراحي تجسمي اسامي متبركه الهي و ساخت سه بعدي آنها شيوهاي است كه او سال 78 در هنر اسلامي ايجاد كرد.
هر چند در ديداري كه اين هنرمند با رهبري داشت اين هنر را به ايشان ارائه كرد و رهبري هم بر پيگيري لزوم و حمايت از طراحي او تاكيد كرد اما اين هنر آن گونه كه مورد نظرش بود حمايت دولتي نشده؛ هر چند بعدها در بعضي ميادين و نمايشگاهها نمونه طرحهايي به همان شيوه ابداع شده روشن ديده شد.
به عنوان مثال در حاشيه ميدان امام حسين(ع) طراحي سهبعدي از اسامي چهارده معصوم انجام شده است كه بر چهارچوب تعريف شده طراحي حجمي قرآني استاد روشن ساخته شده است.
روشن با اينكه اين هنر و ابداع آن را ثبت نكرده اما امروز خوشحال است كه اين طرح ديده شده و اقبال عمومي هنرمندان هم نسبت به آن مطلوب بوده است. يكي از كارهاي روشن كه طراحي از اسم حضرت امير(ع) است در موزه امام علي(ع) نصب شده.
از اكسپوي چين تا آستان نجف
خسرو روشن آنچنان كه سوداي هنر در سر ميپروراند، عشق به اهلبيت (ع) را نيز در دل دارد. او در تيرماه امسال با چندتن از هنرمندان ديگر به نجف شتافتند تا كارگاهي از هنر اسلامي -ايراني در آنجا بنا كنند.
روشن تعدادي از تابلوهاي خود را از تهران به آنجا منتقل كرد و تعدادي تابلو هم در محيط معنوي كارگاه خود در نجف تحرير كرد. او نهايتا با پايان اين كارگاه تمام آثار خود را به موزه حرم حضرت علي(ع) بخشيد.
روشن ميگويد: «پس از حضور در جوار مولا علي(ع) و كار هنري در معيت حرم ايشان رقيق شدم. زمان زيارت حضرت امير(ع) همواره اشك شوق در چشمانم بود و برايم عجيب بود بين 1500 نفر هنرمند خطاط در ايران چگونه من و استاد جليل رسولي براي حضور در اين كاروان انتخاب شديم.
روشن در اين خصوص ميگويد: «به دليل برگزاري نمايشگاه به كشورهاي بسياري سفر كردهام. اما هيچ جاي دنيا مانند نجف و مدينه نيست.» روشن معتقد است حضور او در اين مجموعه و خدمت هنرياش به حرم حضرت علي(ع) به دعوت خود حضرت امير بوده است.»
نمايشگاه وورك شاپ او در نجف آخرين نمايشگاهي بوده كه روشن تاكنون برگزار كرده است. او در طول فعاليت هنري خود در اكسپوي شانگهاي چين حضور داشته است. روشن نمايشگاههايي هم از تابلوهاي قرآني خود در موزه كاسپياف آلماتي قزاقستان، موزه كتابخانه ملي بيشكك قرقيزستان، كاخ موزه ونيز شهر رم، مركز اسلامي المنار در لندن، مركز اسلامي شيعيان خوجه لبنان مستقر در لندن، دانشگاه سوات لندن، مركز زبان و ادبيات فارسي دانشگاه شرقشناسي منچستر، تالار آخوند باكو و موزهاي در آنكارا برگزار كرده است. او خود را بيش از همه چيز مفتخر به نمايش آثار قرآني در موزهها و گالريها ميداند.
چلچراغ روشن
روشن مصداق بارز هنرمند متعهد است. او اين روزها سرگرم آمادهسازي مجموعهاي از 40 تابلوي نقاشيخط با محوريت آيات قرآن، احاديث، روايات و جملات و ادبيات با موضوعات جهادي و عاشورايي است.
روشن نام اين مجموعه را چلچراغ گذاشته و آن را به ياد 40 اسير كربلا به 40 هزار آزاده ايران تقديم كرده است. اين مجموعه آثار به گفته خود او قرار است در اندونزي، مالزي، تاجيكستان، مرقد مطهر حضرت زينب در سوريه و در عراق نمايش داده شوند.
از اين مجموعه آثار كتاب يادبودي نيز منتشر خواهد شد. او در اين تابلوها از رنگ روغن روي بوم، ورق طلا، آبستره، آبرنگ، اكرليك و مركب استفاد ه خواهد كرد. او همچنين از خط گرافيك طراحي حروف، خطوط كوفي، ثلث تزئيني، خط نستعليق و نستعليق شكسته بهره ميبرد.
گفتگو با مبتكر طب قرآني
- اول از همه بگوئيد شيوه ابداعي شما براي درمان يك بيماري، فرضاً چند آيه مي آورد يا دليل علمي هم دارد؟
¤ اساس درمان براساس آيات قرآن است اما اين اساس كاملا علمي و مطابق با علم روز است.
- يعني مي توانيد براي بيمار دليل علمي بيماري اش را بيان كنيد؟
¤ بله كاملا. هم علت علمي و فيزيولوژيكي بيماري قابل بيان است و هم راه حل كاملا علمي آن.
- با يك معرفي كوتاه چطوريد؟
¤ جمشيد خدادادي هستم، سرهنگ نيروي هوايي كه از ۱۳۵۵ وارد نيروي هوايي شدم و دوره هواپيمايي فوق مدرن F-14 را در ايران گذراندم، از ۱۳۵۷ هم شروع كردم به تدريس موتور جت تا به امروز. در كنار كارم ۱۴ سال است كه تحقيقات قرآني انجام مي دهم و مبتكر و بنيانگذار طب قرآني در جهان هستم و عضو جامعه مخترعين و مبتكرين ايران و داراي دو ديپلم افتخار يكي در طب و ديگري در صنعت هواپيمايي.
- اولين ويژگي برتر طب قرآني چه چيزي است؟
¤ طب قرآني از همه طب هاي رايج در جهان، سريع تر جواب مي دهد. مثلا اوريون ۳ روزه درمان مي شود، هليكو باكتر معده ۳ روزه، پركاري كم كاري تيروئيد ۱۵ روزه، ميگرن يك هفته اي. ضمن اينكه در اين شيوه برخلاف طب امروز علت بيماري كاملا كشف شده و به طور كامل درمان مي شود.
خداوند مي فرمايد زماني انسان را كرامت داديم كه غذاي پاك به او داديم. شعار اساسي قرآن اين است: غذاي انسان داروي انسان است و داروي انسان غذاي انسان است
- قبل از اينكه جلوتر برويم، يك سؤال و آن هم اينكه چطور متخصص جت مدرن سراغ طب قرآني رفت؟
¤ سال ۱۳۶۸ موقعي كه قطعنامه ۵۹۸ پذيرفته شد، تعدادي افسر از طرفUN آمدند ايران، من هم از طرف نيروي هوايي به عنوان افسر رابط اعزام شدم به منطقه. يكي از افسراني كه براي آموزش از يوگسلاوي آمده بود فردي بود به نام «ديويد اويچ»، ايشان دارويي به همراه خودش داشت به نام «پراپوليز» كه هر بيماري اي كه پيدا مي كرد از همين دارو براي درمانش استفاده مي كرد. وقتي مواد اوليه اين دارو را بررسي كردم ديدم در كشور ما فوق العاده زياد يافت مي شود اما متأسفانه هيچ استفاده اي از آن نمي شود.
- دارو را به شما هم داد؟
¤ بعد كه اين آقا رفت يوگسلاوي، براي من قطره و پماد اين دارو را فرستاد. كنجكاو شدم و مراجعه كردم به كتاب قانون بوعلي سينا و ديدم كه بوعلي در جلد دوم اين كتاب، طرز تهيه قرص اين دارو را هم كامل بيان كرده است. سه ماه فكرم دائم مشغول بود، تا اينكه به فكرم رسيد اگر قرآن معجزه است حتماً بايد در زمينه بيماري ها و درمان حرف هايي براي گفتن داشته باشد.
- پس اينطوري استارت خورده شد؟
¤ بله، شروع كردم به مطالعه و تحقيق و بيش از ۱۶۰ آيه از قرآن را در اين زمينه پيدا كردم و شگفت آور بود كه هر روز دريچه هاي جديدتري به روي من باز مي شد. البته دراين مدت به مطالعه طب قديم و طب جديد هم پرداختم و در بسياري از كنفرانس هاي علمي و پزشكي شركت كردم و الان ۵ سال است كه من اين علم را در دانشگاه ها تدريس مي كنم.
- شاگردهاي شما معمولاً چه كساني هستند؟
¤ خب دانشجوهاي رشته هاي مختلف و بسياري از پزشكان دراين كلاسها حضور داشته اند.
-بيمارهاي شما معمولاً چه كساني هستند؟
¤ معمولاً بيماراني مي آيند سراغ من كه تمام مراحل پزشكي را طي كرده اند و وقتي به نتيجه نمي رسند و يا حتي دكترها و بيمارستانها از آن ها قطع اميد مي كنند، مي آيند پيش من. حتي خيلي از اين بيماران را خود پزشكان مي فرستند تا آخرين تير را هم امتحان كنند.
-طب قرآني يعني چه؟ يعني در آيات قرآن علت و روش درمان مثلاً يك بيماري ذكر شده است؟
¤ بله، يكي از جنبه هاي اعجاز قرآن، ديدگاه هاي آن درمورد بيماري ها و پيشگيري از تمام بيماري هاست. در سوره روم، آيه ۳۰ اگر دقيق بررسي كنيد، درمان و پيشگيري همه بيماري ها آمده است. خداوند درقرآن مي فرمايد هيچ خشك و تري نيست مگر اينكه درقرآن باشد،با همچين ادعايي چطور مي شود در زمينه درمان انسان بي نظر باشد.
- اساس اين طب چه چيزي يا چيزهايي است؟
¤ فقط تغذيه و نه هيچ داروي ديگري. خداوند مي فرمايد زماني انسان را كرامت داديم كه غذاي پاك به او داديم. شعار اساسي قرآن اين است: غذاي انسان داروي انسان است و داروي انسان غذاي انسان است.
- و بيماري ها فقط به خاطر تغذيه اشتباه اند؟
¤ تمام بيماري ها از نظر قرآن به خاطر اشتباهات خود انسان و تغذيه نامناسب او به وجود مي آيند. هيچ حيواني به طور غريزي تغذيه خودش را عوض نمي كند، هيچ جانور گوشتخواري حتي در فرط گرسنگي گياه خوار نمي شود. بنابراين در طبيعت هيچ حيواني بيمار نمي شود مگر حيواناتي كه با انسان در ارتباط اند. انسان تنها موجودي است كه تغذيه خودش را اين همه دستكاري كرده و امروز به پيتزا و سوسيس و كالباس رسيده است. پزشكان امروز معتقدند غذا هيچ ربطي به بيماري ندارد و در واقع طب قرآني فقط از طريق تغذيه و نوع غذا عمل مي كند.
- پس يك جورهايي مي شود گفت طب شما، دخالتي دركار پزشكان امروز نمي كند؟
¤ دقيقاً همين طور است و ما هميشه به آقايان پزشك مي گوئيم كه شما داروي خودتان را بدهيد، ما هم شيوه تغذيه مان را. منتها كسي كه اين شيوه تغذيه را اجرا كرد، ديگر محتاج دارو نمي شود.
-طبق صحبت شما اگر كسي اين شيوه تغذيه قرآن را عمل كند، نبايد اصلاً مريض شود؟
¤ اگرانسان غذاي خودش را مصرف كند، اصلاً بيماري براي بدن او مفهوم ندارد. من خودم كسي بودم كه هر سال ۲۴ ساعت دربيمارستان بستري مي شدم به خاطر مسموميت هاي غذايي و مشكلات معده، الان ۱۴ سال است كه خودم و خانواده ام يك قرص هم مصرف نكرده ايم. بيماران من الان ۵ سال است كه نيازي ديگر به دكتر و دارو ندارند و اين شگفتي قرآن است.
- مي توانيد دليل علمي تري براي من بياوريد؟ مي خواهم بدانم شمايي كه اين سيستم تغذيه را عمل مي كنيد، ويروس و يا ميكروب وارد بدن تان نمي شود؟
¤ ببين، ويروس و ميكروب وارد هر بدني مي شود. مثل اين است كه در محيط كاري شما دو نفر سرما مي خورند اما سه نفر نمي خورند. ويروس وارد بدن آدم سالم هم مي شود اما شرائط بدن او براي رشد و بقاي ويروس يا ميكروب مناسب نيستند براي همين ويروس دفع مي شود. شما اگر غذايي مصرف نكني كه ويروس ها از آن تغذيه كنند و زمينه رشد آنها را فراهم كند، به هيچ وجه بيمار نمي شوي. در آزمايشگاه هاي پزشكي براي كشت ميكروب از پنج عامل استفاده مي كنند كه عبارتند از آب گوشت، خون، آگار، خون آگار و شكلات. آيات قرآن را كه بررسي مي كني مي بيني در هيچ كدام از غذاهايي كه توصيه كرده، هيچ يك از اين ۵ عامل وجود ندارد.
- تعريف شما از غذا، چه چيزهايي است؟
¤ ما به چهار عامل مي گوئيم غذا: پروتئين ها، قندها، چربي ها و ويتامين ها. مجموعه اينها را مي گوئيم غذا كه در سوره عبس بيان و نكته جالب اينجاست كه قندها دو دسته اند راست گرا و چپ گرا، قندهاي راست گرا همان قند و شكر هستند و چپگراها قندهايي اند كه اگر پلاريزه كنيم، نور را به سمت چپ منحرف مي كنند و خداوند در سوره عبس از قندهاي چپگرا نام مي برد و نه اين قند و شكرهاي پرضرر.
- آقاي خدادادي بفرمائيد چائي!
¤ نه، من چايي هم نمي خورم.
- چايي هم در تغذيه شما جايي ندارد؟
¤ من كتابي نوشتم در مورد چايي كه ۶۷ نوع بيماري را با سند و مدرك كاملا علمي برايش عنوان كرده ام. اگر به آخرين تحقيقات دنيا رجوع كنيد، مي فهميد كه چاي يك گياه سمي است كه ۵ هزارسال است شناخته شده و ما به همراه شاگردانم آزمايشي را انجام داديم و ديديم هيچ موجود گياهخواري در دنيا برگ سبز چايي را نمي خورد، حتي ما آن را لاي نان گذاشتيم و به گاو داديم و خورد، به محض اينكه طعم چايي را حس كرد، چاي را بيرون انداخت. اين را هم بگويم كه هيچ آفتي هم سراغ اين برگ چاي نمي رود و هيچوقت اين گياه سم پاشي نمي شود.
-واي چه بد، اينطوري كه از همه چيز بايد بگذريم؟
¤ خب ما به جاي همه اينها خوراكي هاي جايگزين معرفي مي كنيم. به جاي چاي ۱۶ مورد نوشيدني معرفي مي كنيم كه بسيار خوش طعم تر از چاي اند و كاملا در دسترس اند.
- سيستم شما بيشتر براي درمان بيماري است يا پيشگيري از بيماري؟
¤ هر دو مورد.
- روي چند بيماري تا به حال كار كرديد؟
¤ بيش از ۱۴۰ بيماري و اغلب روي بيماري هايي كه از نظر پزشكي امروز علت آنها كشف نشده و درماني براي آنها موجود نيست.
- فكر كنم گفتيد يك ديپلم افتخار هم در زمينه طب داريد؟
¤ بيماري هست به نام «آندمتيوز» كه در مورد اين بيماري تا به حال در دنيا ۵۰۰۰ مقاله و ۱۶ جلد كتاب نوشته شده است ولي هنوز علت آن مشخص نشده كه من توانستم علت آن را پيدا كنم و به صورت يك مقاله بنويسم كه ديپلم طب را در اين زمينه دريافت كردم.
- چند نفر از همين بيماري را تا به حال درمان كرديد؟
¤ بيش از ۳۰ نفر.
- به طور مثال همين بيماري، شما مي توانيد سند قرآني اش را ارائه كنيد؟
¤ بله، اين شگفتي قرآن است و درمان اين بيماري در آيه ۲۴ تا ۳۲ سوره عبس جزء سي ام است.
- شيوه شما يك جور پرهيز غذايي است؟
¤ بله
- صرفاً غذاهاي گياهي؟
¤ خير، ما حتي گوشت را بعضي اوقات به جاي دارو تجويز مي كنيم. در واقع در اين سيستم غذايي حذف نمي شود اما مقدار آن و نحوه استفاده از آن تغيير مي كند.
- پس مثل چاي، براي غذاها هم جايگزين داريد؟
¤ ما بيش از ۶۰ نوع غذاي گياهي معرفي مي كنيم، ما از مغز دانه ها بيش از ۲۰ نوع شير درست كرديم تا حالا كه بسيار خوش طعم و مزه اند.
- مي خواهم بدانم اين غذاهاي جايگزين خوش طعم پسندي انسان را ارضا مي كنند يا يك حالت رياضت كشيدن و تحمل مزه هاي جديد لازمه استفاده از آنهاست؟
¤ اصلا اينطور نيست. غذاهاي جايگزين به مراتب از غذاهاي فعلي كه جبر زندگي روزانه به مردم تحميل كرده خوش طعم تر و لذيذترند. كساني كه براي امتحان اين غذاها را مي چشند، خيلي زود طرفدار غذاها مي شوند.
- ولي تأكيد بيشتري بر روي گياه داريد؟
¤ خب شما آياتي كه در مورد غذا هست را بررسي كنيد ببينيد از گياه بيشتر صحبت شده يا گوشت.
- لابد گياه؟
¤ به مراتب گياه بيشتر است و هيچ توجه قرآن بي حكمت نيست.
همه حرف من همين است و بارها گفته ام كه حاضرم كسي پيدا بشود و دلايل درماني طب قرآني را رد كند و يا در يك كنفرانس بحث كنند و مثلا از برخي شيوه هاي درماني امروز كه من آنها را رد مي كنم دفاع كنند.
- فكر نمي كنيد ادعاي شما بيش از حد بزرگ باشد؟
¤ قرآن معجزه همه قرن هاست و مطمئناً هر دريچه اي كه از يك معجزه گشوده شود، مسلماً بزرگ خواهد بود. خداوند در آيه ۶۱ سوره بقره مي فرمايد هر كس غذاي پست بخورد، به ذلت مي افتد! در واقع اگر غذاي پست خوردي، نعمات و الهام هاي الهي را نمي تواني دريافت كني. چرا واقعاً در يك كشور مسلمان بايد اين همه بيمار سرطاني وجود داشته باشد.
- هر پزشكي براي تشخيص بيماري يك روشي دارد، طب قرآني هم شيوه خاصي براي اين كار دارد؟
¤ بله، من از روي زبان و چهره افراد. بسياري از بيماري ها را دستگاه هاي آزمايشگاهي نشان نمي دهند اما زبان و چهره وضعيت درون انسان را كامل نشان مي دهد.
- عكس العمل مجامع پزشكي در برخورد با اين طب چه بوده است؟
¤ ديدارهاي زيادي و همينطور برخوردهاي زيادي داشتيم با پزشكان و اساتيد مختلف. بعضي ها استقبال خوبي داشتند و حتي در كلاس هاي من حاضر مي شوند و بعضي ها هم چون من مدرك پزشكي ندارم برايشان سخت است كه حرفم را قبول كنند.
- خب مگر شما با سند و مدرك حرف نمي زنيد؟
¤ همه حرف من همين است و بارها گفته ام كه حاضرم كسي پيدا بشود و دلايل درماني طب قرآني را رد كند و يا در يك كنفرانس بحث كنند و مثلا از برخي شيوه هاي درماني امروز كه من آنها را رد مي كنم دفاع كنند.
- گفتيد برخورد هم داشتيد؟
¤ چند مورد
– يكي از آنها را بگوئيد.
¤ برخوردي داشتيم با انجمن ام اس ايران كه ماگفتيم به چه مجوزي پزشكان اين انجمن براي بيمارانشان اينترفرون يا آوانكس تجويز مي كنند، اين داروها آنتي ويروس اند ولي مگر ام اس ويروسي است.
- چه جوابي دادند؟
¤ گفتند حدس ما اين است كه ويروسي باشد. ولي مگر مي شود با حدس و گمان كسي را درمان كرد. جزوه اي را نوشتم وعلت و راه درمان بيماري ام اس را در آن توضيح دادم و فرستادم براي انجمن ام اس تهران.
- شنيدم كه قرار است اين طب را به اروپا بفرستيد. چرا؟
¤متأسفانه در كشور ما تا چيزي از طرف كشورهاي غربي تأييد نشود، جدي گرفته نمي شود. مثالش هم همين طب حجامت است كه وقتي ارگان هاي رسمي آن را به رسميت شناختند كه يك دكتر آلماني نتايج تحقيقاتش را در مورد حجامت به صورت كتاب چاپ كرد و وارد ايران شد. درحالي كه حجامت را سالها پيش بوعلي در كتابش آورده و اصلاً يكي از سنت هاي قديمي اسلام است.
- البته ما كه اميدواريم اين ماجرا دراين مورد تكرار نشود.
¤ من هم اميدوارم.
- آقاي خدادادي، اين موضوع موضوع نو و تازه اي است و ما دوست داريم با تعدادي از بيماراني كه اولاً مراحل پزشكي را در بيمارستان ها طي كرده اند و جواب نگرفته اند و ثانياً از طريق طب قرآني درمان شده اند تماس برقرار كنيم و با آنها هم گفتگويي داشته باشيم و در جلسات شما هم حضور پيدا كنيم.
¤ موافقم و همينجا هم از همه پزشكان و مراجع پزشكي كه علاقمند باشند اين شيوه ها را آزمايش كنند و يا بحث مستند و علمي بكنند، دعوت مي كنم.
- حالا حالاها ادامه دارد…
شبكه تخصصي قرآن تبيان
به نقل از روزنامه كيهان، شماره ۱۸۱۸۷ - ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ صفحه ۱۴
بيا تا جهان را تلاوت كنيم
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ
زنده را از مرده بيرون ميآورَد و مرده را از زنده بيرون ميآورَد و زمين را بعد از مرگش زنده ميسازد و همينگونه [از قبرها] بيرون آورده ميشويد.
«گلِ يخ» را ديدهايد هيچوقت؟
مبهوتِ گلبرگهاي ليموييِ لطيف و نازكش شدهايد كه چطور وسطِ سرما تاب آورده؟
عطرش سرمستتان كرده؟
به شاخههاي خشك و برگهاي ريختهي درختش دقت كردهايد و شگفتزده از خودتان پرسيدهايد كه اين گلهاي ناز چطور از اين شاخههاي خشكيدهي مردهي بيبرگ بيرون آمدهاند؟...
امروز وقتي مامان با ذوق داشت باغچهي حياط خانهي پدري را بعد بيست روز دوري نشانم ميداد و تغييرات درختها و گلها را با هم رصد ميكرديم، به غنچهها و گلشكفتههاي گل يخ كه رسيديم، انگار همان لحظه صفحاتِ قرآن جلوي چشمهام باز شده باشد و ذوقِ تلاوتِ آيهاي به وجدم آورده باشد، حالم ديگرگون شد. بعد فكر كردم كه چه جرعههاي نابي نهفته است توي اين قرآن مصوّر كه به قول مرحوم سلمان "آيهها در آن به جاي آنكه بنشينند، ايستادهاند"؛ تازه به تازه، نو به نو... و ما چه غافليم.
خوشخوانترين قاري ايران
در ارديبهشت ماه سال 62 در حالي كه فقط پنج سال از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران نگذشته بود نابغهي قرآني در جوار ملكوتي حضرت علي بن موسيالرضا (ع) ديده به جهان گشود . حامد شاكر نژاد در همان اوان كودكي از آنجا كه پدر و مادرش انس زيادي با قرآن مجيد داشتند، گوشش با آواها و نواهاي قرآني در منزل ، نوازش يافت و همين امر موجب آشنايي او و برادرش با آيات قرآن و جذب آنها به سوي تلاوت قرآن شد و از 5 سالگي شروع به قرائت قرآن نمود. حضور او در محافل قرآني و اجراي برنامههاي متعدد در محضر مقام معظم رهبري باعث شد كه در سن 11 سالگي به عنوان نمايندهي جمهوري اسلامي ايران در مسابقات بينالمللي عربستان سعودي حضور يابند و به لطف خداوند متعال توانستند در بين 75 كشور در رده بزرگسالان رتبهي اول را كسب نمايد.
حاج حامد شاكر نژاد 11ساله توفيق يافت از طرف پادشاه وقت عربستان به مدت يك ساعت در داخل خانهي كعبه ، جايي كه مولاي متقيان اميرالمؤمنين (ع) متولد گرديد با خداي خود به راز و نياز بپردازد . او با كمك اساتيدش كه در سطوح ابتدايي پدر بزرگوارشان آقاي محمد شاكرنژاد بود و سپس استاد فرقاني و حاج مجتبي سادات فاطمي و با پشتكار و تلاش فراوان و فراگيري علوم قرآني ، آشنايي با تجويد ، وقف و ابتدا و اختلاف قرائت و آشنايي علمي با نغمات و مقامات عرب و با رهنمودها و تأييدات مقام معظم رهبري توانست به عنوان افتخار شيعه و فخر القا ايران ، سبك و مكتب خويش را در 22 سالگي در جهان قرائت ثبت كند و هم اكنون تلاوتهاي ايشان كه گويي تبلور اين حديث شريف نبوي است كه « نزل القرآن بالحزن فقرءوه بالحزن »در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و كشورهاي اروپايي و آفريقايي و آسيايي پخش ميشود و تشنگان كلام وحي را با صداي ملكوتي خويش سيراب ميكند .
از ويژگيهاي خاص تلاوتهاي ايشان اين است كه اگر حزن در تلاوت استاد رفعت ديده ميشود و اگر تطابق لحن با مفاهيم قرآن در تلاوت استاد مصطفي اسماعيل است و اگر قدرت و رسايي صوت در تلاوت استاد عبدالباسط به گوش ميرسد و اگر تحريرهاي بديع و لطيف در تلاوتهاي استاد شحات انور ديده ميشود و اگر فصاحت لحن الاداء عربي و تحيرهاي پيچيده در تلاوتهاي استاد غلوش ديده ميشود ، تمامي اين خصوصيات زيبا و دلنشين كه در تلاوتهاي اساتيد مصري كه در عصر طلايي قرائت مصر وجود داشته همه اين خصوصيات را ميتوان يكجا با نغمات و مقامات و ابتكارات جديد در تلاوتهاي استاد حامد شاكر نژاد مشاهده نمود .
حاج حامد شاكر نژاد 11 ساله توفيق يافت از طرف پادشاه وقت عربستان به مدت يك ساعت در داخل خانهي كعبه ، جايي كه مولاي متقيان اميرالمؤمنين (ع) متولد گرديد با خداي خود به راز و نياز بپردازد .
فيزيك صورت، حركات دست بدن، طنين صدا و حتي رنگ صورت او در هنگام تلاوت آيات قرآن چنان با هم هماهنگ ميشوند كه اين تركيب ميتواند به خوبي معاني آيات را در ذهن مستمعان جاري سازد. ايشان در اين به اره ميگويد:"تلاوت قرآن يعني آرامش دل. منتها اگر همراه با درك معاني نباشد، ارزشي ندارد. در بحث موسيقي تلاوت سنن مختلفي است. مثلاً مواكبه كه بر اساس آنچه مي گوئيد و مشاهده ميكنيد است. به عبارت بهتر در چنين تلاوتي قاري با توجه به معاني آيات و حتي هر قسمت از آيه، حالات مختلف صوت و لحن و شكلهاي مختلفي در صورت و نگاه خود ايجاد كند تا بتواند مفاهيم آيهها به اين وسيله به مخاطبانش القاء نمايد."
در بطن اين روش تلاوت، حضور انواع دستگاههاي موسيقي قرآن را به خوبي ميتوان احساس كرد و...
سبك تلاوت استاد شاكر نژاد زيباييهاي بيشتر و پيچيدگيهاي فراوانتر دارد. او كه سبك تلاوتش را از 6 سال پيش آغاز كرده است ، مستمع را خيلي تحت تأثير قرار ميدهد و مخاطب، دائماً اصوات و الحان جديدي ميشنود. نحوه تلاوت يكنواخت نيست و ابداع و نوآوري در اين سبك بسيار است. تقليد اين سبك سخت است. كساني كه ميخواهند تقليد كنند، معمولاً از سبك خارج ميشوند.
او در تلاوتهايش قبل از اين كه اين آيه را كامل بخواند، آن را دكلمه وار با صوتي شكسته و خطابي و كلمه به كلمه ميخواند و آنگاه در آخر، آيه را به طور كامل تلاوت ميكند. چنين روشي تاكنون توسط تلاوت كنندگان مورد استفاده قرار نگرفته است.
استاد شاكر نژاد در به ارهي يك قرائت خوب ميگويد :" براي يك قرائت خوب، قاري بايد با علوم مختلف مرتبط با قرائت آشنا باشد كه بعضي از آنها عبارتند از:1- علم وقف و ابتدا 2- علم الحان و موسيقي تلاوت 3- آشنايي با علم صوت4- آشنايي با علم تجويد 5- انطباق همه اينها با معاني عميق قرآن عظيم."
به نظر ايشان ؛تلاوت قرآن، عمل به قرآن است و در زمينه رسيدن به" فرهنگ قرآن " ميگويد : " مهم اين است كه همه كودكان اين سرزمين از كودكي و طفوليت تلاوت قرآن را بشنوند و در محيط خانواده با اين طنين آسماني مأنوس شوند تا قرآن با پوست و گوشت و استخوانشان ارتباط برقرار نمايد. اين موجب زمينه سازي دروني براي فهم و عمل به قرآن ميشود.
و چه خوب است كه همه ما، ضمن اينكه آيات متعدد قرآن را تلاوت ميكنيم، يادداشتهايي هم از معاني آنها داشته باشيم و سعي كنيم آنها را در معرض ديد و نظر خود و ديگران قرار دهيم و به آنها، عمل كنيم. اما مهمتر از اينها نقش بزرگان و الگوهاي جامعه ما در اين عرصه است.
اگر مردم در زندگي آنها نكاتي را مشاهده كنند كه خلاف فرهنگ قرآن باشد، اگر حامد شاكرنژادي صحبت از قرآن كند اما ديگران عملي غير قرآني در زندگي او ببينند قطعاً جامعه به سمت و سويي حركت خواهد كرد كه فقط حرف زده شده و عمل در آن نباشد. عمل الگوهاي جامعه هم خيلي موثر است."
حامد شاكر نژاد تلاوت و روش جديدي را كه به دست آورده است را از بركات وجودي آقا علي بن موسيالرضا(ع) و تلاوتهايي كه در حرم امام هشتم داشته ، ميداند. و مهمترين عامل موفقيت خود را در وهله اول: توكل به خداوند متعال،دوم: رضايت پدر و مادرم، سوم: پشتكار خود، نام ميبرد .
فخر القراء ايران اثر قرآن در زندگياش را اينگونه بيان ميكند:
"زبانم از بيان آثار قرآن در زندگيام قاصر است. در هر گوشه زندگي من، اثر قرآن نمايان است. هرچه دارم از قرآن دارم و بدون قرآن من نميتوانم زندگي كنم."
اخيراً بر اثر تلاوتهاي زيبا و ماندگار جناب استاد حامد شاكر نژاد يك خانم مسيحي به دين مبين اسلام گرويده است.
دروغ و دروغگو از نگاه قرآن
در مقاله حاضر نويسنده با يكسان دانستن دروغ و نفاق، به برخي از عواملي كه موجب مي شود شخص به جرگه دروغگويان وارد شود اشاره مي كند و آثار و نتايج اين رفتار زشت و نابهنجار را در زندگي فردي و اجتماعي انسان بررسي مي كند كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
معني دروغ
دروغ در حوزه رذايل اخلاقي و نابهنجاري اجتماعي به معناي سخن ناراست، خلاف حقيقت و يا واقعيت و گفتاري ناحق است.
راغب اصفهاني در كتاب مفردات الفاظ القرآن بر اين باور است كه اصل كذب و دروغ در گفتار است. تفاوتي در دروغ از اين لحاظ نيست كه در گذشته اتفاق افتاده باشد يا در آينده؛ چنان كه تفاوتي از اين جهت وجود ندارد كه دروغ نسبت به وعده اي باشد كه انجام نمي شود و يا امر ديگري باشد. (مفردات ص 478 ذيل واژه صدق)
البته براي دروغ اقسام و انواعي گفته اند و براي هر يك از آنها نام هاي خاصي گذاشته شده است. از جمله به افك و افترا و زور و خرص اشاره كرد.
نفاق و دروغ، دو روي يك سكه
شخصي كه كاري ناپسند انجام مي دهد و يا قانون شكني مي كند، زماني كه در موقعيت بازخواست قرار مي گيرد با ابزار دروغ مي كوشد تا زشتي كار خويش را بپوشاند و ديگري را فريب دهد. فريب و نيرنگ زدن از راه تغيير ماهيت عمل به گفتار موجب مي شود تا شخص در جايگاهي قرار گيرد كه عيب و عاري بر او نيست.
ماهيت دروغ فريب ديگري است. دروغگو در تعامل اجتماعي، براي بازسازي وجه شخصيتي و اعتباري خويش تلاش مي كند و فريب و نيرنگ در گفتار از اين جهت انجام مي شود.
برخي بر اين باورند كه عامل فزاينده نابهنجاري ها و گناهان در شخص و جامعه، دروغ و دروغگويي است. هر چند كه هنجارشكني و گناه، ريشه در علل و عوامل ديگري دارد ولي افزايش گرايش فرد به گناه را مي بايست در دروغگويي انسان دانست.
دروغگو، به نوعي، شخصي منافق است و اساساً ارتباط تنگاتنگي ميان دروغ و دورويي است. دو رويي و دروغ بيانگر آن است كه ميان ظاهر و باطن فرد سازگاري و تناسب نيست و عدم تطابق به عنوان مؤلفه اصلي نفاق و كذب مي باشد. دورويي و دروغگويي از اين نظر يكسان هستند.
در دروغگويي شخص براي بازسازي و توجيه رفتارها و كردارهايش تلاش مي كند و مي كوشد تا شخصيت كاذبي را به جامعه نشان دهد كه عامل واداركننده شخص به دروغگويي مي تواند ترس از قدرت ديگري و يا دست يابي به منفعت و يا مصلحتي باشد اما در نفاق عامل اصلي و هدفي كه موجب مي شود تا به نفاق گرايش يابد ترس از قدرت است كه مي تواند وي را از منفعتي محروم كند و يا فشاري بر او وارد سازد و او را وادار به امري كند كه با باورها و اعتقادات وي سازگار نيست. از اين رو مي توان گفت نسبت ميان دروغگويي و نفاق عموم و خصوص مطلق است.
ملاك شناخت دروغ
قرآن ملاك و معيار تشخيص دروغ از راست را اين دانسته است كه شخص هرگاه مخالف اعتقاد و باور خويش سخني را به ميان آورد، در حقيقت دروغ گفته است، حتي اگر در سخن وي سخن حقي باشد ولي چون با باورهاي وي نامتناسب است و تطابقي ميان سخن و باورش نيست آن سخن دروغ دانسته مي شود.(منافقون آيه1)
بنابراين ممكن است شخصي سخني را بگويد كه نادرست و ناحق باشد ولي چون باور وي آن است كه آن چه مي گويد راست است نمي توان وي را متهم به دروغ گويي كرد. برعكس اگر شخصي باوري داشته باشد و برخلاف باور خويش سخن حقي را بگويد، او دروغگو است؛ زيرا وي برخلاف باور خويش و به قصد دروغ سخن حقي را به زبان آورده است. بنابراين ملاك و معيار سخن راست از سخن دروغ باورهاي شخص و سخنان وي است. از اين رو تطابق سخن با حق و يا واقع، ملاك سنجش نيست بلكه مطابقت باورهاي شخص با سخني است كه به زبان مي راند.
عوامل دروغگويي
قرآن عوامل چندي را به عنوان عامل دروغگويي معرفي مي كند. قرآن منشأ دروغ را شيطان و ابليس مي داند و به انسان هشدار مي دهد كه شيطان به عنوان بنيانگذار دروغ و كسي كه از اين طريق كوشيد تا به اهداف پست خود دست يابد، موجودي است كه انسان را تشويق به دروغ مي كند. قرآن در داستان آفرينش و خلافت انسان گزارشي كامل از واقعه به دست مي دهد و در آن جا به اموري توجه مي دهد كه بسيار حياتي و حساس است.
قرآن گزارش مي كند كه ابليس براي دست يابي به اهداف خويش و خوار و گمراه كردن انسان به دروغ متوسل مي شود و نخستين موجودي است كه از آن براي دست يابي به اهداف شوم خود سود مي برد. به نظر مي رسد كه ابليس بي دروغگويي نمي توانست آدم را گمراه كند و لذا براي گمراه كردن وي از سوگند دروغ بهره برد.
قرآن به انسان هشدار مي دهد كه شياطين و ياران ابليس الهام كنندگان دروغ بر دروغگويان هستند (شعراء آيه 221 و 222) و آنان هستند كه به اين نابهنجاري دامن مي زنند. البته قرآن توضيح مي دهد كه شخصيت دروغگويان به آنان اجازه مي دهد تا تصرف شوند. از اين رو مي فرمايد شياطين بر هر تهمت زننده و گناهكار الهام به دروغ مي كنند.
چيرگي شيطان و ابليس بر انسان موجب مي شود تا به دروغ بلكه سوگندي هاي دروغ گرايش پيدا كند و براي دست يابي به منافع، با سوءاستفاده از باورهاي مردم به اموري چون خدا و پيامبر و امامان (ع) سوگند بخورد. (مجادله آيات 14 و 19)
حسادت، عامل دروغ
از ديگر عوامل، مي توان به حسادت اشاره كرد. انسان به جهت حسادت نسبت به ديگري گرفتار اخلاق زشت دروغ مي شود. نمونه و مصداقي كه قرآن مطرح مي سازد داستان برادران يوسف(ع) است كه براي جلب اعتماد حضرت يعقوب و دست يابي به منفعتي، دروغ بر زبان راندند. است. (يوسف آيه 9 و 11)
بي گمان حسادت، عامل بسياري از نابهنجاري ها، و رذايل اخلاقي است و از اين لحاظ مي بايست گفت كه حسادت حتي عامل مهم در كفر ابليس و رانده شدن حضرت آدم(ع) از بهشت است.
عامل ديگري كه قرآن شناسايي ومعرفي مي كند گناه پيشگي انسان است. در حقيقت دروغ گويي ريشه در گناه دارد از اين رو در آيه 7 سوره جاثيه مي فرمايد: ويل لكل افاك اثيم؛ واي بر هر دروغگوي گناهكار. در اين آيه اثيم به عنوان تعليل و علت و عامل دروغ بيان شده است.
قرآن مكر زنانه را نيز به عنوان عامل دروغگويي مطرح مي سازد. (يوسف آيه25 تا 28) با توجه به آنچه ذكر شد به نظر مي رسد كه عامل اصلي همان مسأله توجيه رفتار و اعمال است. شخص مي كوشد تا با توجيه رفتار خويش و زشت نشان دادن رفتار ديگري خود را تبرئه نمايد. از اين رو مكر، هم مي تواند زنانه باشد و هم غيرزنانه و هم دروغگويان از اين شيوه براي دست يابي به اهداف خاصي بهره مي برند.
با آن كه دروغ در ميان همه ملت ها و اديان امري ناپسند و زشت شمرده مي شود (غافر آيه 28) ولي همگان بدان تمسك مي جويند و برخلاف باورها و اعتقادات خويش دروغگويي را گاه به صورت پيشه و گاه به صورت موردي انجام مي دهند.
برخي از افراد بيش از ديگران به دروغ تمايل و گرايش دارند. اين افراد كساني هستند كه از نظر شخصيتي، خود را با گناه آلوده كرده اند ولي از آن جايي كه نمي توانند به آساني و در همه جا رفتارهاي نابهنجار و غيرقانوني خود را انجام دهند به دروغ گرايش مي يابند تا در پناه دروغ، اعمال و رفتار خويش را توجيه و پسنديده جلوه دهند.
آثار دروغ و دروغگويي
برخي بر اين باورند كه عامل فزاينده نابهنجاري ها و گناهان در شخص و جامعه، دروغ و دروغگويي است. هر چند كه هنجارشكني و گناه، ريشه در علل و عوامل ديگري دارد ولي افزايش گرايش فرد به گناه را مي بايست در دروغگويي انسان دانست.
به نظر مي رسد كه دروغ به عنوان نابهنجاري گفتاري، هم به صورت موردي و هم به صورت تداوم عامل مهمي در خروج انسان از تعادل شخصيتي است. انسان متعادل براي اين كه دچار بيماري نفاق و فقدان سلامت شخصيتي نشود مي بايست از دروغ موردي نيز پرهيز كند.
اگر شخص به جهت كسب منافع و يا مصالح، قانون را زير پا مي گذارد و با عبور از قانون و هنجارهاي پسنديده اجتماعي مي كوشد تا آن منافع دست يابد اين عامل دروغ است كه اين مساله را سامان مي دهد و با تغيير وجوه ناپسند و زشت آن، مساله را در ظاهر پسنديده و هنجاري مي نماياند. بنابراين بايد گفت دروغ در جامعه مهم ترين عامل افزايش نابهنجاري ها و حريم شكني ها و قانون شكني هاست.
آثار دروغ و دروغگويي
هر نابهنجاري آثار و تبعاتي در فرد و جامعه و در دنيا و آخرت به جا مي گذارد. از مهم ترين آثار دروغگويي در حوزه اجتماعي، سلب اعتماد عمومي است. افزايش دروغ در ميان افراد جامعه، هرگونه قضاوت و داوري درستي را سلب مي كند و اشخاص در تعامل با يك ديگر نمي توانند به گفتارهاي يك ديگر در هيچ حوزه اي اعتماد كنند.
از آثار ديگري كه قرآن براي دروغ بر مي شمارد آثاري است كه به حوزه شخصي باز مي گردد. قرآن بيان مي كند كه نخستين كسي كه از دروغ زيان مي بيند خود دروغگوست. (غافر آيه 28) قرآن از مردم مي خواهد كه از دروغ پرهيز كنند؛ زيرا دروغگويي امري زيان آور براي انسان است (همان) افزون بر اين موجب مي شود تا در زمره ستمگران قرار گيرد (آل عمران آيه 94 و انعام آيه 21 و 93 و 144) و در دنيا از رستگاري محروم گردد (يونس آيه 69 و نحل آيه 116) و از هدايت الهي نصيب و بهره اي نبرد. (زمر آيه 3 و نيز غافر آيه 28) و در آخرت نيز روسياه برانگيخته شود. (زمر آيه 60)
دروغ عامل بدعتها
قرآن گفته هاي بي اساس و دروغ را عامل اصلي بدعت ها در دين برمي شمارد. (نحل آيه 116) و دروغگويي را عامل مهمي در افزايش بيمار دلي افراد بيان مي كند. (بقره آيه 8 و 10) و اين گونه است كه از دريافت آيات الهي و حقايق باطني محروم مي شود. (جاثيه آيه 7 و 8) و در نهايت با پيشه گرفتن دروغگويي در دنيا به جرگه منافقان وارد مي شود و به مصيبت نفاق گرفتار مي آيد. (توبه آيه 77).
دروغگو، انسان نامتعادل
به نظر مي رسد كه دروغ به عنوان نابهنجاري گفتاري، هم به صورت موردي و هم به صورت تداوم عامل مهمي در خروج انسان از تعادل شخصيتي است. انسان متعادل براي اين كه دچار بيماري نفاق و فقدان سلامت شخصيتي نشود مي بايست از دروغ موردي نيز پرهيز كند.
موعظه عزرائيل هنگام قبض روح
قدر مسلم حتمي ترين رويداد زندگي در سرنوشت هر جانداري، واقعيت تلخ و شيرين مرگ است.
مرگ هيچگاه دروغ نمي گويد و در انتهاي جاده زندگي با آغوش باز ما را به سوي خود فرا مي خواند و اين تنها دعوتي است كه حتما اجابت مي شود.
مرگ تنها كالاييست كه انسانها از آن عادلانه سهم مي برند.
مرگ هر كس همرنگ اوست و هر كس آنگونه مي ميرد كه مي زيد. به بيان روشنتر نگاه هر كس به مرگ نحوه زندگي او را شكل مي بخشد.
گونه گوني تصوير مرگ در ذهن و زبان افراد بشر از پيچيدگي و رازآلودگي اضلاع ناشناخته و حتي بدشناخته اين پديده خبر مي دهد.
از نگاه برخي، مرگ چونان عفريتي عجوزه است كه بر بلنداي زندگي ايستاده و تشنه كام جان آدمي است.
بينش ماديگرايانه، مرگ را قانون طبيعت و نتيجه استهلاك و به تحليل رفتن قواي جسماني تفسير مي كند.
براي برخي ديگر، مرگ فسون و افسانه اي بيش نيست، دروغي بزرگ كه هميشه راست در مي آيد. تنها براي اندكي از ابناي بشر، مرگ، آرامشي خوشتر از زندگي و سرآغاز حياتي جاودانه است.
اينان بر آستان مرگ راحت سر فرود مي آورنند.
بايد ديد قرآن، اين حبل متين الهي، به پديده مرگ از چه زاويه اي مي نگرد.
در منطق قرآن، مرگ:
1. موت نيست كه وفات است، فنا نيست كه توفّي (به تمامت گرفتن) و سرچشمه آب بقاست:
إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يفَرِّطُونَ(تا زماني كه يكي از شما را مرگ فرا رسد؛ (در اين موقع،) فرستادگان ما جان او را ميگيرند؛ و آنها (در نگاهداري حساب عمر و اعمال بندگان،) كوتاهي نميكنند.«الأنعام/61»
2. امري وجوديست و نه عدمي چرا كه: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ(او كسي است كه مرگ و حيات را آفريد)«ملك/2»
3. پايان نيست كه آغاز است؛ گذشت از دنيا و بازگشت به آخرت است: فَإِلَينَا يرْجَعُونَ(آنان را به سوي ما باز مي گردانند)«غافر/77»
4. سنت عمومي خدا در كائنات است؛ همه چيز ميراست جز ذات ناميراي او :
كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ (همه كساني كه روي آن [= زمين] هستند فاني ميشوند) «رحمن/26»
وَيبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ (و تنها ذات ذوالجلال و گرامي پروردگارت باقي ميماند!) «رحمن/27»
با اين همه، انسان، اين تماشاچي هر روزه ي مستند مرگ در هر كوي و برزن، زماني به واقعيت « مرگ همين نزديكي است » پي خواهد برد كه خود تجربه كند و پيش از آن حتي دمي به حال زار خود نمي انديشد كه به كجا و كدامين سو، ره مي پيمايد: فَأَينَ تَذْهَبُونَ(پس به كجا ميرويد؟!)«التكوير/26»
براي برخي ديگر، مرگ فسون و افسانه اي بيش نيست، دروغي بزرگ كه هميشه راست در مي آيد. تنها براي اندكي از ابناي بشر، مرگ، آرامشي خوشتر از زندگي و سرآغاز حياتي جاودانه است.
اگر چه هر حياتمندي بر حسب طبيعتش خواهان زندگي است و به همان نسبت از مرگ گريزان؛ اما از اين خواب جان آرام شيرين، نه بايد هراسيد و نه روي گرداند.
آنان كه باورمندانه حقيقت مرگ را پذيرفته اند آنرا شربتي خوش گوار، جامه اي خوشبو و مركبي راهوار تا سراي جاويد يافته اند.
اينان پيش ازآنكه اجلشان در رسد خود مرده اند: موتوا قبل أن تموتوا(بميريد پيش از آنكه بميرانندتان)
بار خود را بسته و آماده در آستانه مرگ ايستاده اند.
موعظه عزرائيل هنگام قبض روح
در رواايتي از معصوم ميخوانيم:
الأَمْراضُ وَ الأَوْجاعُ كُلُّها بَرِيْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الأَجَلُ أَتى مَلَكُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ يا أَيُّهَا الْعَبْدُ! كَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ كَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ كَمْ بَرِيْد بَعْدَ بَرِيْد؟ أَنَا الَْخَبُر الَّذِى لَيْسَ بَعْدِى خَبَرٌ!
«بيماريها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى كه عمر انسان به سر مى رسد، فرشته مرگ مى آيد (بيمار از ديدن فرشته مرگ وحشت مى كند و آن را بى مقدمه مى پندارد ولى) به او مى گويد: اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر، و رسول بعد از رسول، و پيك بعد از پيك، براى تو فرستادم؟ اما من آخرين خبرم، و بعد از من، خبرى نيست»!
پس آن گاه مى گويد: «دعوت پروردگارت را اجابت كن! خواه از روى ميل و خواه از روى اكراه»! و هنگامى كه فرشته مرگ روح او را قبض مى كند، فرياد بستگان بلند مى شود، او صدا مى زند: عَلى مَنْ تَصْرَخُونَ؟ وَ عَلى مَنْ تَبْكُونَ؟ فَوَ اللّهِ ما ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلاً وَ لا أَكَلْتُ لَهُ رِزْقاً بَلْ دَعاهُ رَبُّهُ: «بر چه كسى فرياد مى كشيد؟ و براى چه كسى اشك مى ريزيد؟ به خدا سوگند وقت او به پايان رسيده بود، و تمام روزى خود را دريافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت كرد و او دعوت حق را اجابت نمود».
فَلْيَبْكِ الْباكِى عَلى نَفْسِهِ، فَاِنَّ لِى فِيْكُمْ عَوْدات وَ عَوْدات حَتّى لاأَبْقى مِنْكُمْ أَحَداً: «اگر مى خواهيد گريه كنيد، بر خويشتن بگرييد!، من باز هم كراراً به ميان شما مى آيم! تا يك نفر از شما را باقى نگذاريم»!.
آيا فرشته مرگ را ميتوان ديد؟
اما شايد پرسيده شود كه مگر همه افراد به هنگام جان دادن، فرشته مرگ را مشاهده ميكنند؟
پاسخ اين است كه "در برخي آيات، گرفتن روح به خداوند، (زمر، 49) و در برخي، به فرشتگان، (مائده، 117) و در بعضي ديگر، به "ملك الموت" (عزرائيل) نسبت داده شده است; البته از آن جا كه اين ها در طول همند، در آنِ واحد ميتوان قبض به وسيله فرشتگان را به ملك الموت، و قبض ملك الموت را به خداوند نسبت داد.
همة افراد هنگام جان سپردن، گيرنده روح خود را ميبينند; لكن، افراد مؤمن، كافر و... هر يك، به تناسب حال خود، چهرههاي مختلفي از ملك الموت را ميبينند. حضرت ابراهيم با فرشتهاي ملاقات كرد، به او گفت: تو كي هستي؟ گفت: من ملك الموت هستم; سپس گفت: آيا صورتي كه با آن روحِ مؤمن را ميگيري، ميتواني به من نشان دهي؟ گفت: بله چشمهايت را ببند، بستم، (وقتي باز كردم) ناگهان جوان خوش صورت، خوش لباس، خوش شكل و شمايل با بوي بسيار خوشي ديدم; بعد گفت: اگر مؤمن (به هنگام مرگ) با چيزي ملاقات نكند، مگر همين زيبايي صورت، برايش كافي است.
(پيش از آن) گفت: آيا صورتي كه با آن، روح فاجر را ميگيري، ميتواني نشان دهي؟ (او) گفت: طاقت (ديدن آن را) نداري! گفت: (طاقت) دارم; گفت: چشم هايت را ببند، بستم، سپس به او نگاه كردم، ناگهان مرد سياهي كه موهايش بلند شده، بوي بدي ميدهد، لباس سياه دارد و... ديدم (در اين جا) حضرت ابراهيمغ غش كرد، وقتي به هوش آمد و ملك الموت را به حال اول ديد، گفت: اگر فاجر با كسي ملاقات نكند، مگر با همين چهره، او را بس است.( تفسير نورالثقلين، العروس الحويزي، ج 5، ص 448، موسسه التاريخ العربي. )
چهرهاي كه ميت، هنگام ديدن گيرندة روح پيدا ميكند، براي بازماندگان و كساني كه در كنار او هستند، ملموس و محسوس نيست; هر چند بعضي بزرگان، به درك آن چهره توانا هستند. پيامبر اسلام براي عيادت مردي از انصار به خانة او آمد; فرشتة مرگ را بالاي سر او ديد، فرمود: با اين دوست من، با مدارا و لطف رفتار كن، چرا كه او مردي با ايمان است، عرض كرد: اي محمد! بشارت بر تو باد كه من نسبت به همة مؤمنان با مجسم; و بدان هنگامي كه قبض بعضي از فرزندان آدم را قبض روح ميكنم، خانواده او فرياد ميكشند، من در كنار خانه ميايستم، ميگويم من گناهي ندارم (عمر او پايان يافته بود)، من باز بارها به ميان شما برميگردم! بهوش باشيد، بهوش."
روايتي محرمانه از معصوم
ابابصير (يحيي ابوبصير الأسدي) به امام صادق سلام الله عليه عرض ميكند آيا خدا را در قيامت ميتوان ديد؟ حضرت فرمود كه مگر قبل از قيامت نديدي يا نديدند؟ در موقف ديگر، در آن «أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» (الأعراف ۱۷۲) كه ديدند. بعد كمي صبر كرد، فرمود مگر الآن خدا را نميبيني؟ به ابيبصير كور ميگويد!
خواه در مسئله دعا، خواه در مسئله نوافل، خواه در مسئله صلاة عند الاضطرار، خواه در موقع دعا كردن «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (البقره ۱۱۵). آنگاه اين وجه را احيانا به معناي رضا و امثال ذلك گرفتهاند. وجه به معناي رضاي حق نيست. وجه چيزيست كه انسان متوجه او ميشود، به او رو ميكند. وَجهُ كُلِّ شيءٍ بِحَسَبِهِ، اگر كسي به اميد لقاي حق كار كرد او طالب وجهالله است. اگر گفته شد شهيد به وجهالله نظر ميكند يعني توفيق لقاءالله نصيبش ميشود. لقاي خدا كه با چشم ظاهري نيست.
اين روايت شريف را شما در كتاب توحيد مرحوم صدوق لابد ملاحظه فرمودهايد، در بحثهاي قبل هم اشاره شد، كه ابابصير (يحيي ابوبصير الأسدي) به امام صادق سلام الله عليه عرض ميكند آيا خدا را در قيامت ميتوان ديد؟ حضرت فرمود كه مگر قبل از قيامت نديدي يا نديدند؟ در موقف ديگر، در آن «أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» (الأعراف ۱۷۲) كه ديدند. بعد كمي صبر كرد، فرمود مگر الآن خدا را نميبيني؟ به ابيبصير كور ميگويد!
اصولا اينهايي كه نابينا هستند مكنّي هستند به ابوبصير، مثل اينكه عزرائيل سلام الله عليه كه مسئول اماته است مكنّيست به ابويحيي.
حضرت به ابابصير نابينا فرمود مگر الآن خدا را نميبيني؟
عرض كرد من مجازم از طرف شما اين حديث را نقل كنم؟
فرمود نه!
براي اينكه اين حديث را تو همينطور نقل كني، از دو حال بيرون نيست، يا همينطور ساده اين را ميپذيرند، اين منتهي ميشود به تجسم و كفر.
يا اشكال ميكنند حرف من را كه وليالله معصومم رد ميكنند، كفر است.
در هر دو حال بد است. اگر افرار شايسته، لايق، مستعد ديدي اين حرفها را نقل كن با بيان. وگرنه افراد ناپخته يا همينطور قبول ميكنند يا رد ميكنند.
اين كه مرحوم صدوق رضوان الله عليه در كتاب توحيد ميفرمايد آن رواياتي كه درباره رؤيت خداوند سبحان صادر شده است و آن روايات را اميرالمؤمنين سلام الله عليه معنا كرده است، فرمود كه چشم ظاهر خدا را درك نميكند چون «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» (الأنعام ۱۰۳) ولي با حقيقت ايمان ميشود خداي سبحان را درك كرد.
آن روايتها را مرحوم صدوق در توحيد ميفرمايد «كلها عندي صحيحة» ولي من براي اينكه به دست هركس نيفتد و هركس معنا نكند در اين كتاب نقل نميكنم.
بعضي از اخبار را در اين كتاب شريف توحيد نقل كرد، بعضي از اخبار را فرمود روايتهايي را كه فلان كس نقل كرد درباره رؤيت، «كلها عندي صحيحة» ولي من اگر همينطور نقل كنم چون زمينه نيست يا به ظاهر ميپذيرند كه ضلالت است، يا اشكال ميكنند، حرف معصوم را رد ميكنند كه باز هم ضلالت است. غرض آن است كه اگر وجه به معناي لقاءالله شد، نه لقاي ذات اقدس اله، چون آن ذات اقدس اله مشهود احدي نخواهد بود. آن ذات را احدي نميتواند مشاهده كند. آن فيض خاصش را، آن ظهور خاصش را اولياي الهي ملاقات ميكنند اما نه با چشم، با دل. نه با فكر و علم و برهان و علم حصولي و استدلال كه با حقيقت ايمان كه فرمود «لكن تدركه القلوب بمشاهدة الإيمان» يا «بحقايق الإيمان»
ذكر قنوت نماز به توصيه قرآن
آنچه ميآيد مجموعهاي از دعاهاي زيباي قرآن است كه از زبان پيامبران، صالحان و مومنان و... از خداوند متعال خواسته شده است.
اين ادعيه نجاتبخش متضمن سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت انسان است كه ميتواند در هر موقعيتي خاصه در محراب عبادت، آذين لبها و زينتبخش قنوت نمازمان باشد.
دعاى براى پدر و مادر
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ نوح آيه 26
پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم را بيامرز
وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ شعرا آيه 86
و پدرم ( عمويم) را بيامرز، كه او از گمراهان بود
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ ابراهيم آيه 41
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز كه حساب برپا مىشود، بيامرز
رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا اسراء آيه 24
پروردگارا! همانگونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده
دعاى براى همسر
رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا فرقان آيه 74
پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرارده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان
دعا براى برادر
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اعراف آيه 151
پروردگارا! من و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترين مهربانانى
دعاي مؤمنان در رابطه با مؤمنان ديگر
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيم [حشر / 10]
پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينهاى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى
دعاي بندگان خاص خداي رحمان
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراما إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاما [فرقان / 65 و 66]
پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان كه عذابش سخت و شديد و پر دوام است چرا كه جهنم بد جايگاه و بد محل اقامتى است
دعاي پرهيزكاران
رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّار ( آل عمران/ 16 )
پروردگارا! براستى كه ما ايمان آورده ايم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
دعا براي نعمت دنيوي و رحمت اخروي
رَبَّنا اتِنا فِي الدُّنْيا وَ مالَهُ فِيالاخِرَهِ منْ خَلاقٍ. (بقرة/200)
پرودگارا در دنيا رحمت و نعمت به ما عنايت كن هر كه از رحمت تو محروم شد در آخرت بهره ندارد.
دعا براي دور كردن انسانهاي بدكار
رَبَّنا اتِهِمْ ضِعْفَينِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبيراً.(احزاب/68)
پروردگار ما، آنها كه ما را گمراه نمودند عذاب آنها را دو چندان كن و از نعمتهاي خود محروم ابدي فرما.
دعا براي آسان شدن كارهاى سخت
وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي (طه آيه 26)
و كارم رابرايم آسان گردان
آرزوى بهتر از آنچه از دسته رفته
عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ (قلم آيه 33)
اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او علاقهمنديم!
دعاي براي فزوني رحمت و گسترش عقل
رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَهً وَهَيَّيْ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَدًا(الكهف/10)
پروردگارا ما، از جانب خود بر ما رحمتي فرست و براي رشد عقلي ما وسايل هدايت و ارشاد آمده فرما.
استعاذه
رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ / وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ مؤ منون آيات ۹۷ و ۹۸
پروردگارا! از وسوسههاى شياطين به تو پناه مىبرم / و از اينكه آنان نزد من حاضر شوند (نيز) -اى پروردگار من- به تو پناه مىبرم!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (۲) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ
إِذَا وَقَبَ (۳) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (۴) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپيده صبح، (۱) از شر تمام آنچه آفريده است؛ (۲) و از شر هر موجود شرور هنگامى كه شبانه وارد مىشود؛ (۳) و از شر آنها كه با افسون در گرهها مىدمند (و هر تصميمى را سست مىكنند)؛ (۴) و از شر هر حسودى هنگامى كه حسد مىورزد! (۵)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱) مَلِكِ النَّاسِ (۲) إِلَهِ النَّاسِ (۳) مِن شَرِّ
الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (۵) مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ (۶)
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر بگو: پناه مىبرم به پروردگار مردم، (۱) به مالك و حاكم مردم، (۲) به (خدا و) معبود مردم، (۳) از شر وسوسهگر پنهانكار، (۴) كه در درون سينه انسانها وسوسه مىكند، (۵) خواه از جن باشد يا از انسان! (۶)
رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ هود آيه ۴۷
پروردگارا! من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم
تفويض
أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (غافر/44)
من كار خود را به خدا واگذارم كه خداوند نسبت به بندگانش بيناست
دعا براى آغاز كارها
بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ هود (هود/41)
به نام خدا بر آن سوار شويد! و هنگام حركت و توقف كشتى، ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است
رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا (اسراء/80)
پروردگارا! مرا (در هر كار،) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى يارى كننده برايم قرار ده!
دعا پيروزى بر كافران
أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ (قمر/10)
من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شدهام، انتقام مرا از آنها بگير
رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ مؤمنون (مؤمنون/26)
پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهاى آنان يارى كن
رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (عنكبوت/30)
پروردگارا! مرا در برابر اين قوم تبهكار يارى فرما!
وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (البقرة/250)
و ما را بر جمعيت كافران، پيروز بگردان
أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (البقرة/286)
تو مولا و سرپرست مايى، پس ما را بر جمعيت كافران، پيروز گردان
دعا پيشواى متقين شويم
وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (الفرقان/74)
و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَهِ وَمِن ذُرِّيَّتِي (الإبراهيم/40)
پروردگارا: مرا برپا كننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نيز چنين فرما)
ذكر تسبيح الهى
سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (الزخرف/13)
پاك و منزه است كسى كه اين را مسخر ما ساخت، وگرنه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم؛
سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ (الأعراف/5)
منزه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بوديم
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (الأنبياء/87)
«(خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزهى تو! من از ستمكاران بودم! »
سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (الأعراف/143)
خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!
سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم (سبأ/41)
منزهى (از اينكه همتايى داشته باشى)! تنها تو ولى مائى
رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ (الأعراف/89)
نيكي در دنيا و آخرت
رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار ( بقرة / 201 )
پروردگارا! در دنيا به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار.
پروردگارا! ميان ما و قوم ما بحق داورى كن، كه تو بهترين داورانى
رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (المائدة/25)
پروردگارا! من تنها اختيار خودم و برادرم را دارم، ميان ما و اين جمعيت گنهكار، جدايى بيفكن
دعاي زياد شدن علم
رَبِّ زِدْني عِلْما ( سوره طه آيه 114 )
پروردگارا! علم مرا زياد كن.
دعاى براى فرزندان و نوادگان
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (صافات/100)
پروردگارا! به من از صالحان ( فرزندان صالح) ببخش
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّكَ (بقرة/128)
پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امتى كه تسليم فرمانت باشند
رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَهَ
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَهِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء (الإبراهيم/40)
پروردگارا: مرا برپا كننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نيز چنين فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذير
رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ(آل عمران/38)
«خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزهاي (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را ميشنوي!»
رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (الفرقان/74)
پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرارده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان
وَزَكَرِيا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيرُ الْوَارِثِينَ(الأنبياء/89)
و زكريا را (به ياد آور) در آن هنگام كه پروردگارش را خواند (و عرض كرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندي به من عطا كن)؛ و تو بهترين وارثاني!»
وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي (الأحقاف/15)
و فرزندان مرا صالح گردان.
رئيس دانشگاه علم و صنعت از پرتاب ماهواره "ظفر" با قابليتهاي بيشتر در سال آينده خبر داد و گفت: دانشگاه علم و صنعت در فناوري ماهواره با دانشگاههاي ساير كشورهاي دنيا به ويژه آمريكا در حال رقابت است.
به گزارش مهر محمدسعيد جبلعاملي با بيان اينكه دانشگاه علم و صنعت در توليد علم رتبه دوم كشوري را در گروه فني مهندسي دارد، اظهار داشت: در برخي دانشكدهها از جمله مهندسي برق، مهندسي مكانيك، مهندسي مواد و متالورژي و مهندسي صنايع داراي رتبه يك كشوري هستيم.
وي پرتاب ماهواره "نويد" دانشگاه علم و صنعت را اقدام بزرگ اين دانشگاه دانست و افزود: دانشگاه علم و صنعت در فناوري پيشرفت چشمگيري داشته و نمونه آن طراحي و ساخت همين ماهواره نويد است كه تنها چند كشور محدود توانايي ساخت و پرتاب ماهواره در دنيا را دارند.
جبل عاملي خاطرنشان كرد: اين دانشگاه در توليد علم رتبه دوم كشوري را در حوزه فني مهندسي دارد.
براي هرانسان خداجويي ممكن است اين سوال به ذهن خطور نمايد كه براستي دلائل شهادت آن حضرت بدست مامون خفاش صفت چه بوده است:
در «عيون أخبار الرِّضا» عليه السّلام از تميم قُرَشي، از پدرش از احمد بن علي انصاري روايت است كه گفت:
من از أبُو الصَّلْت هَرَوي پرسيدم و گفتم:
چگونه مأمون با وجود اكرامش و محبّتش به امام رضا عليه السّلام طيب نفس پيدا كرد تا امام رضا را بكشد، و با وجود آنكه او را وليعهد خود بعد از خود قرار داده بود؟!
ابو الصّلت گفت: مأمون آن حضرت را اكرام و محبّت مينمود چون به فضل او اعتراف داشت، و ولايتعهد را پس از خود براي او نهاد تا به مردم نشان دهد كه:
او طالب دنياست، و منزلت او را در نفوس مردم ساقط كند. و چون در اين تدبير نتيجهاي نگرفت، و از امام رضا براي مردم ميلي به سوي دنيا ظاهر نشد، بلكه اين امر موجب زيادتي فضل حضرت نزد مردم و برتري محل و موقعيّت او در نفوسشان گرديد، متكلّمين از علماء و دانشمندان را از شهرها جلب كرد به طمع آنكه يكي از ايشان بالأخره حجَّت و برهان حضرت را در بحث ميشكند، و منزلت و مكانت او در نزد علماء ساقط ميگردد، و به واسطه علماء موقعيّت امام نيز در نزد عامّه ساقط ميشود.
در تمام اين مباحثات و مجادلات هيچ خصم علمي و طرف مقابل صاحب دانشي و فنّي از يهود و نصاري و مجوس و صابئين و بَرَاهَمَه و مُلْحدين و دَهْرِيّين، و نه خصمي از فرق مسلمين مخالفين با او بحث نكرد مگر آنكه حضرت حَجَّت او راقطع نمود، و با برهان و دليل او را ملزم مينمود و مردم ميگفتند:
وَ اللهِ إنَّهُ أوْلَي بِالْخِلَافَةِ مِنَ الْمَأمُون.
«سوگند به خداوند كه او براي خلافت از مأمون سزاوارتر ميباشد.»
جاسوسان و متصدّيانِ گزارش اخبار، اين خبرها را براي مأمون ميبردند، و بدين جهت غيظش زيادتر ميشد، و حَسَدش شدت مييافت
. وَ كَانَ الرِّضَا عليه السّلام لَا يُحَابِي الْمَأمُونَ مِنْ حَقٍّ وَ كَانَ يُجِيبُهُ بِمَا يَكْرَهُ فِي أكْثَرِ أحْوَالِهِ فَيَغِيظُهُ ذَلِكَ، وَ يَحْقِدُهُ عَلَيْهِ، وَ لَا يُظْهِرُهُ لَهُ.
«و عادت امام رضا عليه السّلام اين بود كه از بيان حقّ در برابر مأمون باك نداشت، و در بسياري از حالات مأمون، به او جوابهائي ميداد كه براي وي ناپسند ميآمد. اينها موجب غيظ و خشم مأمون ميشد، و در دل حِقد و كينه ميبست، وليكن بر امام رضا ظاهر نميكرد.
فَلَمَّا أعْيَتْهُ الْحِيلَةُ فِي أمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسُّمِّ.
(بحراني،1411ق،ج2ص239،مجلسي 1403 ق ،ج 49، ص 290و بحرانى اصفهانى 1413ق ،ج22، ص :486)
چون تدبير و حيله در امر امام رضا براي مأمون ايجاد خستگي و سختي نمود، با مرگ پنهاني و غِيلَةً او را با خورانيدن سمّ بكشت».
(حسيني تهراني ،ج16، ص: 313)
دليل ديگر بر احتجاج (دليل آوردن) مرد صوفي با مأمون و تصميم مأمون ملعون به قتل امام رضا عليه السّلام است؛كه علامه مجلسي (ره) در «بحارالانوار» در باب اسباب شهادت امام رضا صلوات الله عليه به نقل از«علل الشَّرايع» و «عيون أخبار الرِّضا»، از مكتّب، و ورَّاق، و هَمْداني جميعاً از علي از پدرش از محمد بن سنان روايت مينمايد كه او گفت:
من در محضر مولايم امام رضا عليه السّلام در خراسان بودم، و عادت مأمون اين بود كه روزهاي دوشنبه و پنجشنبه براي مراجعات مردم مينشست، و امام رضا عليه السّلام را در سمت راست خود مينشانيد.
روزي به مأمون خبر دادند كه:
مردي از صوفيان دزدي كرده است. امر كرد تا وي را احضار نمايند. چون به وي نگاه كرد، ديد مردي است ژوليده درهم رفته و شكسته، و در پيشانيش ميان دو چشمش آثار سجود است.
مأمون گفت: بد است كه اين آثار جميله در كسي باشد كه اين فعل قبيح از او سر زده باشد، آيا تو را به دزدي نسبت دادهاند، با اين آثار نيكوئي كه من در ظاهرت مينگرم؟!
مرد صوفي گفت: من دزدي را از روي اضطرار انجام دادم نه از روي اختيار، هنگامي كه تو مرا از حقّي كه خداوند برايم از خُمْس و فَيْء معيّن كرده است محروم نمودهاي؟!
مأمون گفت: تو چه حقّي در خمس و فيْء داري؟!
صوفي گفت: خداوند عزّ و جلّ خمس را به شش قسمت نموده است و گفته است:
وَ اعْلَمُوا أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَ مَا أنْزَلْنَا عَلَي عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ. (انفال :41 )
«و بدانيد: هر گونه غنيمتي را كه به دست آوريد، خمس آن براي خدا، و براي رسول خدا، و براي صاحبان قرابت با رسول خدا، و يتيمان، و مسكينان، و در راه واماندگان ميباشد اگر شما اين طور هستيد كه ايمان به خدا آوردهايد و به آنچه كه ما در روز فرقان (فرق ميان حق و باطل) در روزي كه دو گروه با هم تلاقي كردند (غزوه بدر) نازل كرديم ايمان آوردهايد!»
و فيْء را بر شش قسمت نموده است، و خداي عزّ و جلّ گفته است:
وَ مَا أفَاءَ اللهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاغْنِيَاءِ مِنْكُمْ. (حشر:59):
«و آن بهره و نصيبي را كه خداوند از اهل بلاد و قريهها به پيامبرش ميدهد اختصاص به خدا و به رسول خدا و به اهل قرابت با رسول خدا و يتيمان و مسكينان و در راه واماندگان دارد، براي آنكه در ميان بي نيازان از شما دست به دست نگردد.»
صوفي گفت: به علت آنكه تو مرا منع كردي در حالي كه من ابن السَّبيل ميباشم، در راه واماندهام، و مسكين هستم، چيزي ندارم و از حَمَله قرآن كريم هستم! "
مراد از يتيمان و مسكينان و در راه واماندگان در آيه خمس و در آيه فيء يتيمان و مسكنيان و در راه واماندگان از آل رسول الله ميباشند به قرينه الف و لام چرا كه در أمثال اين مواضع عوض از مضاف اليه ميآيد. و مثل اينكه گفته باشد:
للّه و لرسوله و لذي قرباه و يتاماهم و مساكينهم و ابن سبيلهم .فعليهذا حقّي در خسم و فيء براي عامّه مسلمانان نيست. و آنچه را كه اين مرد صوفي ذكر كرده است بنابر مذهب فقهاء عامّه ميباشد چون ميگويند: براي فقراء مسلمين و أيتام مسلمين و أبناءسبيل مسلمين است نه خصوص آن افراد از آل رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم."
مأمون به او گفت: من چگونه به واسطه اين افسانه سرائيها و أساطير تو، حَدِّي از حدود خدا و حكمي از احكام او را تعطيل كنم درباره دزدي كه سرقت نموده است؟!
صوفي گفت: اوَّل ابتداء به خودت كن، و آن را تطهير نما، سپس غير خودت را تطهير كن! اوَّلًا حدِّ خدا را بر خودت جاري نما پس از آن بر غير خودت!
مأمون رو كرد به حضرت امام رضا عليه السّلام و گفت: چه ميگويد؟!
حضرت فرمود: او ميگويد: تو دزدي كردهاي تا او دزدي كرده است!
مأمون به شدَّت خشمگين شد و به صوفي گفت: سوگند به خدا دستت را ميبرم!
صوفي گفت: چگونه دستم را ميبري با وجودي كه تو غلام من هستي
مأمون گفت: اي واي بر تو! من از كجا غلام تو شدهام؟!
صوفي گفت: به سبب آنكه مادرت را از اموال مسلمين خريداري كردهاند. بنابراين تو غلام جميع مسلمين ميباشي چه در مشرق و چه در مغرب، تا اينكه تو را آزاد نمايند، و من تو را آزاد نكردهام!
از اين گذشته تو جميع خمس را بلعيدهاي، و به آل رسول حقّشان را ندادهاي، و به من و نظيران من حقّمان را أدا ننمودهاي!
و أيضاً از اين گذشته مرد خبيث را قدرت نيست كه بتواند همانند خودش خبيثي را تطهير كند.
حتماً بايد تطهير به دست شخص طاهري تحقّق پذيرد. و كسي كه بر او حدّ لازم آمده باشد نميتواند حدّ بر غير جاري كند مگر آنكه اوَّلًا ابتداء به خود نمايد. آيا نشنيدهاي كه خداوند عزّ و جلّ ميگويد:
أَ تَأمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أنْفُسَكُمْ وَ أنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أفَلَا تَعْقِلُونَ.(بقره : 44)
«آيا شما مردم را امر به نيكي ميكنيد و خودتان را فراموش ميكنيد، با وجودي كه كتاب آسماني را تلاوت مينمائيد؟! پس چرا عقل را به كار نميبنديد؟»
مأمون رو كرد به حضرت امام رضا عليه السّلام و گفت: نظريّه شما درباره وي چيست؟!
امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند جلّ جلاله به محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم ميفرمايد:
فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة. (انعام :149) :
«بگو: اختصاص به خدا دارد حجّت و دليلي كه ميرسد و در جاي خود مينشيند.»
و آن عبارت است از حجّتي كه به جاهل ميرسد. بنابراين جاهل با جهلش آن را ميفهمد همان طور كه عالم با علمش ميفهمد. و دنيا و آخرت با حجّت قيام دارند. و اين مرد صوفي با برهان و دليل، حجّت آورده است.
مأمون امر كرد تا صوفي را رها كردند، و خودش از مردم كناره گرفت، و به امر امام رضا عليه السّلام مشغول شد تا وي را سمّ داده به شهادت رسانيد. و او فَضْل بن سَهْل و جماعتي ديگر از شيعيان را نيز كشته بود:
صدوق رضي الله عنه گويد: اين حديث به طوري كه من حكايت كردهام روايت گرديده است، و من عهده دار صحَّتش نميباشم.
(عيون أخبار الرّضا» ج 2 ص 237 و ص 238 و «علل الشرايع» ج 1 ص 228 و «بحار الانوار» طبع حروفى ج 49، ص 288 تا ص 290).
نويسنده: غلامرضاساجدي راد/ پژوهشگرحوزه